جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه194)
به هرحال، از كلام اينان چيزى كه موضوع بحث را مشخص كند بدست نمى آيد، هرچند نظريه آنان ـ در هر صورت ـ مردود است و ما به زودى ادلّه بطلان اين نظريه را بيان خواهيم كرد.(1)

مراد از ارتباط ذاتى چيست؟


در اين كه مراد از ارتباط ذاتى چيست؟ دو احتمال وجود دارد: يكى اين كه مقصود، ارتباط بين علت و معلول باشد وديگر اين كه مراد ،اقتضاء باشد و اقتضاء، مرحله اى از ارتباط است كه به علّيت تامّه نمى رسد.
و در هر صورت، ممكن است مراد از معنا واقعيت معنا باشد، مثلا ماء يعنى واقعيت آب، و ممكن است مراد، انتقال مستمع به معنا باشد. بنابراين، ارتباط ذاتى بين لفظ و معنا داراى چهار احتمال است:
احتمال اوّل: اگر مقصود از ارتباط ذاتى، علّيت تامّه و مقصود از معنا، واقعيت معنا باشد بايد الفاظ، علتِ ايجادكننده حقيقتِ معنا باشند، يعنى مثلا لفظ «ماء» ايجادكننده حقيقتِ «آب» باشد، همان گونه كه «نار» علت موجده «حرارت» است. و بطلان اين مطلب واضح است.
احتمال دوّم: اگر مقصود از ارتباط ذاتى، اقتضاء و مقصود از معنا، واقعيت معنا باشد اين نيز بطلانش واضح است و همان گونه كه لفظ «ماء» ايجادكننده حقيقتِ «آب» به نحو علّيت تامّه نيست ايجادكننده آن به نحو اقتضاء ـ يعنى علّيت ناقصه ـ نيز نمى تواند باشد، زيرا ما مى بينيم الفاظ، بعد از معانى تحقّق پيدا مى كنند. مثلا مخترع، ابتدا چيزى را اختراع مى كند و بعد نام گذارى مى كند و اگر ادّعاى اينان شامل اعلام شخصيّه هم بشود كه مسأله روشن است زيرا فرزند، ابتدا متولّد مى شود و سپس
  • 1 ـ گفته مى شود: اخيراً در غرب فلسفه اى به نام «فلسفه الفاظ» پايه ريزى شده و مسائل را از روى ريشه يابى الفاظ، مورد بحث قرار مى دهد، و اين گويا ناشى از توهّم ارتباط ذاتى بين الفاظ و معانى است.
(صفحه195)
نام گذارى مى شود و اين گونه نيست كه نام گذارى قبل از تحقّق شىء وجود پيدا كند به نحوى كه نام گذارى، در تحقّق شىء دخالت داشته باشد و علت براى تحقّق شىء باشد ـ ولو به نحو اقتضاء ـ به طورى كه اگر نام گذارى نباشد شىء تحقّق پيدا نكند.
احتمال سوّم: اگر مقصود از ارتباط ذاتى، علّيت و مراد از معنا، انتقال مستمع به معنا باشد و بگوييم: لفظ، علت تامّه براى انتقال مستمع به معناست بايد هر انسانى به معانى تمام لغات در جهان آگاه باشد و با شنيدن لفظ ـ كه علّت تامّه اى براى انتقال مستمع به معناست ـ مستمع معناى آن را بفهمد و بطلان اين احتمال نيز واضح است.
احتمال چهارم: اگر مقصود از ارتباط ذاتى، اقتضاء بوده و مراد از معنا، انتقال مستمع به معنا باشد، يعنى الفاظ، اقتضاى انتقال به معنا را دارند هرچند انتقال به معنا داراى شرايط ديگرى ـ چون تعلّم ـ مى باشد ولى اصل اقتضاء (علّيت ناقصه) وجوددارد.
اين احتمال، از نظر مقام ثبوت، ممكن است ولى از نظر مقام اثبات، دليلى براى آن اقامه نشده است. قائلين به ارتباط ذاتى با نفى مسأله وضع نتيجه گرفته اند كه ارتباط بين لفظ و معنا ارتباط ذاتى است.
احتمال چهارم نيز ـ مانند سه احتمال ديگر ـ باطل است زيرا:
اوّلا: در جاى خود ثابت شده است كه خداوند متعال از جميع جهات بسيط بوده وتركّب در ذات پاك حضرتش قابل تصوّر نيست ولى با وجود اين مى بينيم ـ حتى در لغت واحد ـ چه رسد به لغات مختلف ـ الفاظ مختلفى كه هيچ جهت اشتراكى با يكديگر ندارند، از اين ذات حكايت مى كنند. حال اگر بين لفظ و معنا ارتباط ذاتى ـ ولو به نحو اقتضاء ـ وجود داشته باشد بايد در ذات بسيط حضرت حق دو جهت وجود داشته باشد كه يك جهت آن ارتباط ذاتى با لفظ «الله» و يك جهت ارتباط ذاتى با لفظ «خدا» دارد. در حالى كه در مورد خداوند دو جهت تصوّر نمى شود. زيرا خداوند بسيط است و تركيب و تجزيه اى در خداوند وجود ندارد.
اين مطلب را امام خمينى«دام ظلّه» بيان كرده است.(1)
  • 1 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص 56 و تهذيب الاُصول، ج1، ص14
(صفحه196)
ثانياً: در لغت عرب، الفاظى وجود دارد كه براى دو معنا يا بيشتر از دو معناى متضاد وضع شده است، مثل لفظ «قُرء» كه به معناى «طهر» و «حيض» آمده است و كلمه «جَوْن» كه براى «أسود» و «أبيض» وضع شده است. حال اگر ارتباط ذاتى بين لفظ و معنا را بپذيريم بايد قبول كنيم كه اين گونه الفاظ، اقتضاى دو معناى متضاد را دارند و نيز بايد بين دو معناى ذاتى در متضادين ايجاد علاقه كنيم و اين امر غير ممكن است.
اين مطلب را آيت الله خويى«دام ظلّه» بيان كرده است.(1)

دليل قائلين به ارتباط ذاتى بين لفظ و معنا

همان گونه كه اشاره كرديم قائلين به ارتباط ذاتى، دليلى براى اثبات آن اقامه نكرده اند بلكه با نفى مسأله وضع نتيجه گرفته اند كه ارتباط بين لفظ و معنا ذاتى است. اينان مى گويند:
اگر ما در مسأله ارتباط بين الفاظ و معانى، پاى وضع را به ميان بياوريم اين سؤال مطرح مى شود كه واضع به چه مناسبتى لفظ «ماء» را براى «آب» وضع كرده است؟ و مثلا به جاى «ماء» لفظ «نار» را براى اين معنا انتخاب نكرده است؟ آيا بين لفظ «ماء» و «نار» فرقى وجود دارد؟ اگر فرقى نيست، وضع كردن لفظ «ماء» براى «آب» ترجيح بلامرجّح است و چون ترجيح بلامرجّح محال و باطل است پس بايد بگوييم: بين لفظ «ماء» و معناى «آب» ارتباط ذاتى وجود دارد و وضع، دخالتى در ايجاد ارتباط ندارد.
پاسخ دليل فوق اوّلا: ترجيح بلامرجّح باطل نيست و آنچه ثابت شده اين است كه تحقّق معلول بدون علّت محال است و از آن اصطلاحاً به «ترجّح بلامرجّح» تعبير مى كنند، يعنى
  • 1 ـ محاضرات فى اُصول الفقه، ج1، ص32 و 33
(صفحه197)
وجود ممكن ـ اگر معلول باشد ـ نمى تواند بدون علت باشد و امكان، مساوق با معلوليت است. ولى ترجيح بلامرجّح فعل انسان است و اشكالى ندارد. مثل اين كه انسان تعداد زيادى از يك كتاب را ملاحظه مى كند و يكى از آنها را انتخاب كرده و خريدارى مى كند، اين ترجيح بلامرجّح است و استحاله اى ندارد. شاهد اين امر وجدان است و دليلى هم بر محال بودن آن اقامه نشده است.
ثانياً: بر فرض كه قبول كنيم ترجيح بلا مرجّح محال است، ولى دليلى نداريم كه مرجّح، ارتباط به علاقه ذاتى بين لفظ و معنا داشته باشد. بلكه ممكن است مرجّحات ديگرى هم در كار باشد، مثل اين كه در مقام نام گذارى فرزند مرجّحاتى ـ چون هم نام بودن با ائمّه (عليهم السلام) ـ را ملاحظه كرده و اسمى براى فرزند انتخاب مى كنيم.
در باب وضع هم ممكن است گفته شود: واضع وقتى «آب» را ديده لفظ «ماء» زودتر به ذهنش آمده ـ اگر واضع بشر باشد ـ و همان لفظ را براى «آب» وضع كرده است. مثل القابى كه موقع تأسيس شناسنامه درست كردند، مثلا از كسى مى پرسيدند: لقب تو چيست؟ مى گفت: لقبى ندارم. مى گفتند: به چه چيز علاقه دارى؟ مثلا مى گفت: «به نام مقدّس امام حسين (عليه السلام)»، پس لقب او را حسينى مى گذاشتند.
بنابراين، لازم نيست مرجّحْ علاقه ذاتى بين لفظ و معنا باشد.

نظريه دوّم (ارتباط بين لفظ و معنا ناشى از وضع است)

از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه ارتباط ذاتى بين لفظ و معنا ـ به هر يك از معانى چهارگانه كه در نظر بگيريم ـ باطل است و ظاهر اين است كه ارتباط بين لفظ و معنا ناشى از وضع است و دليلى هم كه براى نفى وضع مطرح شد دليل درستى نبود.
(صفحه198)