جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه251)
بلى اگر در كنار تصوّر عام، بتوانيم از راه ديگرى افراد عام را تصوّر كنيم، وضع براى افراد مانعى ندارد ولى اين فرض داخل در عنوان «وضع عام» نخواهد بود، زيرا «وضع عام» در صورتى است كه فقط «طبيعت»، مورد لحاظ و تصوّر قرار گيرد.

بحث دوّم

آيا قسم چهارم (وضع خاص موضوع له عام) امكان دارد؟

«وضع خاص موضوع له عام» عبارت از اين است كه واضع در هنگام وضع، معنايى جزئى و خاص را تصوّر كند ولى لفظ را در برابر معناى عامى ـ كه اين خاص، عنوان فرد آن است ـ قرار دهد.

1 ـ نظريه مرحوم آخوند و جمعى از شاگردان ايشان

(1)
مرحوم آخوند و بسيارى از شاگردان ايشان، اين قسم از وضع را غير معقول دانسته و معتقدند نمى توان معناى جزئى را تصوّر كرده و لفظ را براى كلّى آن وضع كرد، زيرا فرد نمى تواند مرآت براى كلّى باشد. فرد، فقط حكايت از معناى شخص خود مى كند و نمى تواند از كلّى حكايت كند. به عبارت ديگر: جزئى، وجودى است كه داراى عوارض و خصوصيات شخصيه است و نمى تواند از غير محدوده خود حكايت كند.(2) به همين جهت در منطق گفته اند: «الجزئي لا يكون كاسباً و لا مكتسباً».(3)
  • 1 ـ از جمله آنان مرحوم مشكينى، مرحوم قوچانى، مرحوم بروجردى، مرحوم اصفهانى و مرحوم عراقى است.
  • رجوع شود به: كفاية الاُصول با حاشيه مرحوم مشكينى، ج1، ص 12، كفاية الاُصول با حاشيه مرحوم قوچانى، ص 7 و 10، لمحات الاُصول، ص 23، نهاية الدراية، ج 1، ص 24 و نهاية الأفكار، ج1، ص 37.
  • 2 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص10
  • 3 ـ شرح المنظومة، قسم المنطق، ص49
(صفحه252)
مرحوم عراقى در توضيح كلام مرحوم آخوند مى فرمايد:
گاهى خاص با عنوان مخصوص خود تصوّر مى شود، مثل تصوّر زيد. در اين صورت، خاص نمى تواند مرآت براى عام واقع شود، زيرا واضح است كه مفهوم فرد و خصوصيت، با مفهوم كلّى مغايرت دارد هرچند حمل كلّى بر فرد صحيح است و مى توان گفت: «زيدٌ إنسان». ولى صحت حمل در اين جا به معناى اتّحاد مفهومى نيست بلكه معناى «زيدٌ إنسان» اين است كه زيد با انسان در وجود خارجى اتّحاد دارند يعنى حمل در اين جا حمل «شايع صناعى» است و بين مفهوم زيد و مفهوم انسان، مغايرت وجود دارد.
و گاهى خاص، با عنوان عامِّ مقيّد تصوّر مى شود، مثلا به جاى تصوّر «زيد» عنوان «الإنسان المتخصّص بخصوصيات الزيديّة» را تصوّر مى كنيم. اين عنوان اگرچه همان زيد است ولى با مورد قبلى تفاوت دارد و خود داراى دو صورت  است:
صورت اوّل: اگر تقيّد انسان به متخصص بودن به اين خصوصيات، داخل در محدوده تصوّر باشد، در اين صورت «الإنسان المتخصص بخصوصيات الزيديّة» از نظر مفهوم با «الإنسان» تفاوت خواهد داشت، همان گونه كه خود «زيد» با «انسان» تغاير مفهومى دارد و مسأله حكايت و مرآتيت كنار مى رود.
بنابراين، در اين جا نمى توان گفت: «انسان، تصوّر شده است» بلكه در اين جا چيزى كه مغاير با «انسان» است تصوّر شده است.
صورت دوّم: اگر تقيّد انسان به متخصص بودن به اين خصوصيات، داخل در محدوده تصوّر نباشد، در اين صورت آنچه تصوّر شده خاص نيست بلكه خود«انسان» تصوّر شده است. و اين از بحث ما خارج است. زيرا محلّ بحث اين است كه آيا تصوّر خاص مى تواند مرآت براى تصوّر عام گردد؟(1)
  • 1 ـ نهاية الأفكار، ج1، ص37
(صفحه253)

2 ـ نظريه قائلين به امكان قسم چهارم

قائلين به امكان قسم چهارم مى گويند: وقوع، بهترين دليل بر امكان است و چون اين قسم در خارج تحقّق پيدا كرده پس امكان عقلى دارد.
مثال روشنى كه در اين زمينه وجود دارد مسأله نام گذارى در مورد اختراعات است. كسى كه ماشينى رااختراع كرده وقتى مى خواهد آن را نام گذارى كند در واقع، جزئى ـ يعنى اختراع خودش ـ را تصوّر كرده و لفظ را براى كلّىِ مشابه آن قرار مى دهد و وضع خاص و موضوع له عام تحقّق پيدا مى كند، و اين خود دليل بر امكان اين قسم است.
مثال ديگر: كسى كه لفظ «حيوان» را براى كلّى «حساس متحرك بالإرادة» وضع كرده، ابتدا ممكن است در بيابان شبحى ديده كه حساس و متحرك به اراده بوده، با خود گفته اين موجود حتماً تنها نيست و افراد ديگرى هم نظير آن وجود دارند، پس با ملاحظه خصوصيات اين فرد، لفظ «حيوان» را براى كلّى «حساس متحرك بالإرادة» وضع مى كند و در حقيقت، او يك جزئى را تصوّر كرده ولى لفظ را براى كلّى آن قرار داده است.
مرحوم آخوند، اين قول را به «بعض الأعلام» نسبت داده است كه ظاهراً مراد ايشان مرحوم محقق رشتى صاحب بدايع الأفكار و از شاگردان مرحوم شيخ انصارى مى باشد.

پاسخ مرحوم آخوند به قائلين به امكان قسم چهارم


مرحوم آخوند و جمعى از شاگردان ايشان، كه قائل به عدم امكان قسم چهارم بودند، در پاسخ قائلين به امكان فرموده اند:(1)
در اين دو مثال دو تصوّر و دو لحاظ وجود دارد، زيرا كسى كه چيزى را اختراع
  • 1 ـ مرحوم آخوند به اين مطلب اشاره كرده ولى ديگران تصريح كرده اند. رجوع شود به: كفاية الاُصول، ج1، ص13
(صفحه254)
مى كند اگرچه در ابتداى امر، همين موجود را تصوّر مى كند ولى به دنبال اين تصوّر، به كلّى آن انتقال پيدا مى كند، سپس لحاظ دوّم تحقّق پيدا كرده و لفظ را در مقابل متصوَّرِ دوّم وضع مى كند. ولى در اين صورت، «وضع عام و موضوع له عام» خواهد بود و تصوّر جزئى قبل از تصوّر عامّ، مانعيت ندارد، بلكه آنچه در وضع عام شرطيت دارد تصوّر عام است كه در اين جا تحقّق دارد ولى به تصوّر ثانوى و به انتقال از تصوّر جزئى به تصوّر كلّى.
پس دو مثال مذكور نمى تواند دليل بر امكان قسم چهارم باشد و جزئى نمى تواند حاكى از كلّى باشد.(1)
بررسى كلام مرحوم آخوند به نظر مى رسد پاسخ مرحوم آخوند و شاگردان ايشان تمام نيست و قسم چهارم ممكن است.(2) و دليل قائلين به عدم امكان، مخدوش است.
بيان مطلب: مرحوم محقق عراقى، كه از جمله قائلين به عدم امكان قسم چهارم بود، براى اثبات عدم امكان فرمود: «زيد» با «انسان» تغاير مفهومى دارد و حمل «انسان» بر «زيد» حمل «اوّلى ذاتى» نيست، بنابراين زيد نمى تواند مرآت براى انسان واقع شود.(3)
به نظر ما اين كلام مرحوم عراقى تمام نيست زيرا ـ همان گونه كه قبلا اشاره كرديم ـ بعضى معتقدند: «انسان» و «حيوان ناطق» تغاير مفهومى دارند و حمل «حيوان ناطق» بر «انسان» حمل «اوّلى ذاتى» نيست ولى لازمه اين مطلب اين نيست كه نتوانيم «انسان» را مرآت براى «حيوان ناطق» قرار دهيم. بنابراين اگرچه «زيد» با
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص10 و 13 رجوع شود به: نظريه اوّل در همين بحث.
  • 2 ـ در دوره قبل، پاسخ مرحوم آخوند و شاگردانشان به قائلين به امكان را پذيرفتيم ولى اكنون با دقت بيشترى كه در مسأله به عمل آمد معتقد به امكان قسم چهارم مى باشيم.
  • 3 ـ نهاية الأفكار، ج1، ص37
(صفحه255)
«انسان» تغاير مفهومى دارد ولى اين، مانع از مرآتيت نيست خصوصاً اگر عنوان «زيد» را برداشته و به جاى آن عنوان «الإنسان المتخصّص بخصوصيات الزيدية» را قرار دهيم، اگرچه تقيّد را هم لحاظ كنيم. لازمه لحاظ تقيّد، اين است كه ابتدا «الإنسان» را تصوّر كرده و سپس «المتخصص بخصوصيات الزيدية» را لحاظ كرده باشيم. و نمى توان گفت: ما «الإنسان المتخصّص بخصوصيات الزيدية» را تصوّر كرده ولى «انسان» را تصوّر نكرده ايم. بلكه «انسان» تصوّر شده است آن هم نه به تصوّر ثانوى.
آيا اگر گفته شود: «رقبه مؤمنه»، كسى مى تواند بگويد: معناى «رقبه» ـ كه مطلق است ـ به ذهن من نيامد زيرا آنچه به گوش من خورده «رقبه مقيّد به ايمان» بوده است؟
اين حرف، قابل قبول نيست. وقتى كلّى به عنوان مقيّد تصوّر شد، معقول نيست كه گفته شود: خود عنوان كلّى لحاظ نشده است. و همان گونه كه قبلا گفتيم: «اولين مرحله تحقّق فرديّت، وجودِ ماهيّت است» و معلوم است كه قبل از اين مرحله، خود ماهيت مطرح است و ما وقتى مى خواهيم «زيد» را معنا كنيم مى گوييم: «ماهية الإنسان الموجودة المتخصّصة بخصوصيات الزيدية» يعنى ماهيت انسان، قبل از هرچيز مطرح است. براى تأييد مطلب مثالى ذكر مى كنيم:
اگر كسى اسم فرزند خود را «زيد» بگذارد، «وضع خاص و موضوع له خاص» تحقّق پيدا كرده است. يعنى خصوص همين موجود خارجى تصوّر شده و لفظ براى همان وضع شده است. در اين جا سؤال مى كنيم: آيا خاص مى تواند حاكى از عام باشد؟ قائلين به عدم امكان مى گويند: چنين چيزى ممكن نيست و انسانيتِ فرزند، هيچ دخالتى در تسميه او ندارد.
در حالى كه اگر، از اين شخص سؤال كنيم چرا اسم فرزندت را «زيد» گذاشتى و مثلا «اتومبيل» نگذاشتى؟ در جواب خواهد گفت: «مگر كلمه «اتومبيل» را روى «انسان» مى گذارند؟». معناى اين حرف اين است كه در نام گذارى «زيد»، اولين مرحله اى كه مطرح است «انسانيت او» مى باشد و «وجود» در مرحله دوّم و