جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه120)
توضيح: جامع بر سه قسم است: صنفى، نوعى، جنسى.
جامع صنفى: گروهى از افراد يك نوع كه زير پوشش يك جامع مضيّقى ـ غير از جامع نوعى ـ قرار گرفته باشند، آن جهتى كه اين گروه را زير پوشش خود جمع مى كند «جامع صنفى» ناميده مى شود. مثلا عنوان «سفيدپوست» يك جامع صنفى است كه گروهى از افراد انسان را زير پوشش خود قرار مى دهد و اين عنوان، غير از افراد اين گروه را شامل نمى شود.
جامع نوعى: گروهى از افراد يك جنس كه زير پوشش يك نوع قرار گرفته باشند، آن نوع كه آنها را زير پوشش خود گرفته، «جامع نوعى» ناميده مى شود. مثلا انسان هاى سفيدپوست علاوه بر جامع صنفى، داراى يك جامع نوعى نيز مى باشند، آن جامع نوعى عبارت از «انسان» است كه هم شامل صنف سفيد پوست مى شود و هم ساير اصناف را در بر مى گيرد.
جامع جنسى: گروهى از افراد كه زير پوشش يك جنس قرار گرفته باشند، آن جنس كه آنها را زير پوشش خود گرفته، «جامع جنسى» ناميده مى شود. مثلا عنوان «حيوان» يك جامع جنسى است كه علاوه بر اين كه افراد و اصناف انسان را شامل مى شود، ساير انواع حيوان را نيز شامل مى شود.
در اين جا از مرحوم بروجردى و مشهور سؤال مى كنيم كه مراد شما از جامع كدام يك از اقسام جامع است؟
ما شواهدى داريم كه مراد مرحوم بروجردى و مشهور، جامع نوعى است:
شاهد اوّل: مشهور كه مى گويند: «نسبت موضوع علم با موضوعات مسائل، نسبت طبيعى و افراد و كلّى و مصاديق است»، معلوم مى شود جامع نوعى را اراده كرده اند و موضوعات مسائل را به عنوان افراد اين جامع و مصاديق آن فرض كرده اند و اگر جامع جنسى را اراده مى كردند بايد مى گفتند: «موضوعات مسائل به عنوان انواعِ موضوع علم مى باشند، يعنى هركدام از آنها يك نوع است و جامع عبارت از جنس است». در حالى كه چنين تعبيرى نياورده اند. و همين طور، جامع صنفى هم اراده نشده است، براى
(صفحه121)
اين كه در صنف، كلمه طبيعى و افراد به كار برده نمى شود. طبيعى و افراد در مورد نوع و جنس و فصل به كار برده مى شود.
شاهد دوّم: اگر جامع صنفى يا جنسى اراده شده باشد در مورد علم صرف و نحو با مشكل مواجه خواهيم شد. براى اين كه در علم نحو، هريك از عناوين «معربات» و «مبنيّات» به عنوان يك صنف مطرح مى باشند. و اگر جامع صنفى اراده شده باشد بايد هريك از معربات و مبنيّات به عنوان علم مستقلى مطرح باشند درحالى كه هردو صنف را در علم نحو ـ به عنوان علم واحد ـ مطرح كرده اند.
و نيز ملاحظه مى كنيم كه موضوع علم نحو را «الكلمة و الكلام من حيث الإعراب و البناء» و موضوع علم صرف را «الكلمة و الكلام من حيث الصحة و الاعتلال» قرار داده اند. در حالى كه اگر جامع جنسى اراده شده بود بايد موضوع علم صرف و موضوع علم نحو «كلمه و كلام» باشد، چون جامع جنسى، كلمه و كلام است. ولى ما مى بينيم «كلمه و كلام» را دو نوع كرده اند، يك نوع را به عنوان «اعراب و بناء» موضوع علم نحو قرار داده اند و يك نوع را به عنوان «صحت و اعتلال» موضوع علم صرف قرار داده اند.
در نتيجه ترديدى نيست كه مراد مشهور و مرحوم آية الله بروجردى از جامع، همان جامع نوعى است كه حدّ متوسط بين جامع صنفى و جامع جنسى مى باشد.
حال به مشهور و مرحوم آية الله بروجردى مى گوييم:
فرض مى كنيم علم نحو داراى صد مسأله مسلّم و ده مسأله مشكوك است كه نمى دانيم آيا جزء علم نحو است يا نه؟ و مى خواهيم با مراجعه به معيار و ضابطه تمايز علوم، وضعيت اين مسائل مشكوك را مشخص كنيم. حال مى گوييم: معناى جامع نوعى اين است كه تمام افراد خودش را شامل مى شود و غير افراد خود را شامل نمى شود. شما كه نمى دانيد اين ده مسأله مشكوك، جزء مسائل علم نحو است يا نه؟ چگونه جامع نوعى را بدست آورديد؟ جامع نوعى بين موضوعات مسائل، يعنى جامع بين همه موضوعات مسائل. آيا موضوع اين ده مسأله، جزء موضوعات مسائل نحو است يا نه؟ ممكن است جامعى كه بين موضوعات آن صد مسأله پيدا كرديد جامع
(صفحه122)
صنفى باشد و اين ده مسأله هم به عنوان يك صنف ديگر از مسائل نحو داراى جامع صنفى ديگرى باشد. يعنى ممكن است ما در علم نحو دو صنف داشته باشيم، مثلا «معربات» به عنوان يك صنف و «مبنيات» به عنوان صنف ديگر مطرح باشند.
بنابراين جامعى كه شما پيدا كرده ايد نمى تواند براى استكشاف حال مسائل مشكوك مورد استفاده قرار گيرد.
بيان اشكال به عبارت ديگر: معناى جامع نوعى اين است كه تمام مصاديق را شامل مى شود، مثل كلمه انسان كه تمام مصاديق خود را شامل مى شود و فرقى بين مسلمان و كافر و صحيح و بيمار و غيره وجود ندارد. همه افراد، در اين عنوان كه جامع نوعى است واردند. حال از شما ـ كه مى خواهيد جامع نوعى درست كنيد ـ سؤال مى كنيم: آيا مسائل مشكوك را داخل در اين علم مى دانيد يا نه؟
اگر داخل باشند، معنايش اين است كه اين مسائل مشكوك به عنوان صنف ديگرى است و جامعى كه بين آن صد مسأله پيدا كرده ايد به عنوان جامع صنفى است، پس الآن كه مى خواهيد از جامع بين اين صد مسأله استفاده كنيد، تا وقتى كه وضعيت اين ده مسأله معلوم نگردد نمى توانيد بدست آوريد كه آيا اين جامع، صنفى است يا نوعى؟ اگر مشخص شود كه اين ها جزء مسائل علم نحو است، ممكن است اين جا دو صنف وجود داشته باشد، يك صنف همان صد مسأله كه جامع بين آنها را پيدا كرده ايد و يك صنف هم اين ده مسأله باشد.
و اگر اين ده مسأله خارج باشند، جامع بين صد مسأله به عنوان جامع نوعى خواهد  بود.
خلاصه اين كه تا وضعيت مسائل مشكوك مشخص نشود نمى توان جامعى كه بين مسائل مشخص وجود دارد به عنوان جامع نوعى دانست.
نكته قابل توجّه: در جامع نوعىِ مشخص، كم و زياد بودن افراد تفاوتى ندارد. مثلاً نوع انسان، مركب از حيوان و ناطق است و انسان به عنوان يك «جامع نوعى» مطرح است خواه ده ميليون فرد داشته باشد يا هزار ميليون.
(صفحه123)
ولى در مسأله مورد بحث ما اين گونه نيست، زيرا ما جامع نوعى را بدست نياورديم. اگر يقين پيدا مى كرديم مسائل علم نحو همين صد مسأله است مى توانستيم بين اين ها جامعى درست كنيم ولى فرض اين است كه ما هنوز نمى دانيم جامع چيست؟ چون فرض اين است كه مسائل مشكوك داريم و مى خواهيم با ملاك تمايز، وضعيت آنها را روشن كنيم. اگر اين مسائل مشكوك، جزء علم باشد ممكن است مسائل قطعى، يك صنف باشند و اين مسائل ـ كه فعلا مشكوكند ـ نيز يك صنف باشند و بين هر دو صنف، يك جامع نوعى درست كنيم. ولى اين مجرّد احتمال است، زيرا ممكن است اين مسائل، جزء علم نباشد و همان جامعى كه بين مسائل قطعى درست كرديم به عنوان جامع نوعى مطرح باشد. آنوقت اشكال مى شود كه شما نوعيت اين جامع را از كجا بدست آورديد؟

5 ـ نظريه آيت الله خويى«دام ظلّه»

آيت الله خويى«دام ظلّه» پس از نقل كلام مشهور و كلام مرحوم آخوند مى فرمايد: تحقيق اين است كه اطلاق هيچ كدام از اين دو قول را نمى توان پذيرفت. بلكه مسأله تمايز علوم بايد در دو مقام مورد بحث قرار گيرد:
1 ـ تمايز در مقام تعليم و تعلّم: يعنى استاد، ضابطه اى در اختيار محصّل قرار دهد تا محصل با استناد به آن ضابطه، قدرت پيدا كند كه مسائل علم مورد بحث را از مسائل ساير علوم جدا سازد. مثلا محصّل مى خواهد علم نحو ياد بگيرد، استاد ضابطه اى در اختيار او قرار مى دهد تا با استناد به آن ضابطه بفهمد كه كدام مسأله مربوط به علم نحو است و كدام مسأله مربوط به علم نحو نيست.
2 ـ تمايز در مقام تدوين: يعنى مدوِّنِ اوّل كه مى خواهد يك سلسله مسائل را به عنوان مسائل اين علم تدوين كند نياز به معيار و ضابطه اى دارد تا بر اساس آن، مسائل اين علم را از مسائل علوم ديگر جدا سازد، مثلا اگر يك مدوّن مى خواهد مسائل علم صرف و علم نحو را جداگانه تدوين نمايد بر اساس چه معيارى مسأله اى را جزء
(صفحه124)
علم صرف و مسأله ديگر را جزء علم نحو بداند؟
آيت الله خويى«دام ظلّه» مى فرمايد: اين دو مقام با يكديگر تفاوت دارند.
در مقام اوّل، چون هدف اين است كه متعلّم بفهمد فلان مسأله، آيا مربوط به اين علم است يا مربوط به علم ديگر است؟ تمايز در اين مقام، راه هاى مختلفى دارد و ممكن است به هريك از موضوع يا محمول يا غرض باشد و حتّى ممكن است استاد، فهرستى اجمالى از مسائل علم را در اختيار محصّل قرار دهد و مثلا بگويد هر مسأله اى كه در اين فهرست ذكر شده، مسأله اى نحوى است و هر مسأله اى كه ذكر نشده، خارج از مسائل علم نحو است.
دليل اين مطلب اين است كه حقيقت هر علمى، حقيقتى اعتبارى است و وحدتى كه حاكم بر مسائل علم است، وحدتى اعتبارى است. يعنى مجموعه مسائلى كه از آن به «علم نحو» تعبير مى كنيم، داراى تركيبى اعتبارى است.
معناى مركب اعتبارى اين است كه يك سلسله مسائلى را كنار هم گذاشته و مجموعه اين ها را به اعتبار اين كه در غرض واحدى دخالت دارند، به عنوان علم واحدى ناميده اند.(1)
و تمييز هر مركب اعتبارى از مركب اعتبارى ديگر ممكن است به يكى از امور مذكور باشد.
ولى تمايز در مقام دوّم (مقام تدوين) به دو صورت است:
صورت اوّل: علمى كه در مقام تدوين آن برآمده اند داراى ثمره اى عملى و فايده اى خارجى است، مثل اكثر علوم متداول ـ مانند فقه، اصول، نحو، صرف و... ـ . تمايز
  • 1 ـ مثل تركّب اعتبارى كه در باب نماز مطرح است. نماز از خصوصيات مختلف تركيب شده است ولى اين تركّب، يك تركّب حقيقى نيست زيرا مقولات مختلف قابل اجتماع واقعى نيستند، بلكه تركّب ـ در مورد نماز ـ تركّبى اعتبارى است به لحاظ اين كه شارع مقدّس ملاحظه كرده است كه اين مجموعه ـ كه به عنوان «صلاة» نام گذارى شده ـ در آثار و اهدافى ـ مثل معراجيت مؤمن و مقرّبيت كلّ تقي و... ـ دخالت دارد.