(صفحه126)
اشكالات كلام آيت الله خويى«دام ظلّه»
اشكال اوّل: اگر ما تمايز در مقام تدوين را به اغراض بدانيم ـ همان طور كه مرحوم آخوند تمايز در مقام تدوين را به تمايز اغراض دانست(1) ـ در اين صورت چه فرقى است بين غرضى كه ثمره عملى بر آن مترتب است و غرضى كه ثمره عملى ندارد؟
آيا اگر غرض علمى «صون اللسان عن الخطأ في المقال» باشد و غرض علم ديگرى «معرفة الأشياء و العلم بحقايق الأشياء كما هي» باشد، تفاوتى بين اين دو غرض وجود دارد؟ خصوصاً با توجّه به اين كه گفتيم: «مراد مرحوم آخوند از غرض، همان وجود ذهنى غرض است كه در مقام تدوين، عنوان باعثيت و محرّكيت دارد و هنوز به مقام عمل نرسيده است». اين مطلب را قبلا نيز گفتيم كه: «غرض از نظر وجود خارجى، متأخر از معلول است ولى از نظر وجود ذهنى، تقدّم بر معلول داشته و نسبت به معلول، جنبه باعثيت و محرّكيت دارد». حال وقتى وجود ذهنى غرض، به عنوان محرّك براى تدوين علم بود چه تفاوتى وجود دارد بين اين كه اين وجود ذهنى غرض، در خارج ـ به عنوان يك ثمره عملى ـ تحقّق عينى پيدا كند يا اين كه خارجيت آن به همان جهت نفسانيت باشد كه عبارت از معرفت و علم است؟
به عبارت ديگر: در مقام تدوين كه وجود ذهنى غرض مطرح است، فرقى نيست كه غرض «صون اللسان عن الخطأ في المقال» باشد يا «معرفة الأشياء و العلم بحقائقها كما هي» باشد. و در مقام تدوين، فرقى بين اين دو علم تحقّق پيدا نكرده است و همين مقدار براى ايجاد تمايز در مقام تدوين كفايت مى كند. پس چرا آيت الله خويى«دام ظلّه» در مورد علمى كه ثمره عملى دارد تمايز را به اغراض دانست و در
- 1 ـ مرحوم آخوند فرمود: قد انقدح بما ذكرنا أنّ تمايزالعلوم إنّما هو باختلاف الأغراض الداعية إلى التدوين لا الموضوعات و لا المحمولات. كفاية الاُصول، ج1، ص5
(صفحه127)
مورد علمى كه ثمره عملى ندارد تمايز به اغراض را نپذيرفت؟(1)
اشكال دوّم: ايشان در مورد قسم اوّل، اشكال مرحوم آخوند به مشهور را مطرح كرده و فرمود: اگر تمايز را به تمايز اغراض ندانيم لازم مى آيد كه هر بابى بلكه هر مسأله اى علم مستقلى باشد.
گفتيم: اين اشكال مرحوم آخوند بر مشهور وارد نيست. زيرا مرحوم آخوند خيال كردند مشهور كه تمايز علوم را به تمايز موضوعات مى دانند، مرادشان تمايز هريك از موضوعات مسائل است، در حالى كه مشهور چنين حرفى نمى زنند، مشهور يك موضوع براى علم قائل مى باشند و تمايز را به يك موضوع مى دانند، اگر كسى تمايز را به اين يك موضوع دانست، از كجا لازم مى آيد كه هر بابى، بلكه هر مسأله اى علم مستقلى باشد؟ معلوم مى شود كه ايشان (آيت الله خويى) توجّه نداشته است كه مرحوم آخوند، كلام مشهور را درست معنا نكرده است و اگر معناى صحيح حرف مشهور در كار بود اشكال مرحوم آخوند بر مشهور وارد نمى شد.
بنابراين،همان اشكالى كه به مرحوم آخوند وارد بود به آيت الله خويى«دام ظلّه» نيز وارد است. و اگر تمايز علوم به تمايز اغراض نباشد تالى فاسدى كه ذكر كردند پيش نمى آيد.
اشكال سوّم: آيت الله خويى«دام ظلّه» در مورد علومى كه غرض خارجى بر آنها مترتب نيست فرمود: تمايز يا «بالذات» است يا «بالموضوع» و يا «بالمحمول».
- 1 ـ ممكن است كسى بگويد: در مورد علومى كه ثمره عملى ندارند و غرض آنها آگاهى و احاطه است چون اين غرض در همه اين علوم يكسان است بنابراين تمايز به اغراض را نمى توان پذيرفت.
- پاسخ: متعلّقِ آگاهى و احاطه اى كه بر علوم مترتب است تفاوت دارد. كسى نمى تواند بگويد: بين علم به آمدن زيد از سفر و علم به مردن عَمر تفاوتى وجود ندارد. وقتى متعلّق آگاهى و احاطه فرق كند، علم هم فرق مى كند. علم به نحو غير علم به اصول فقه است چون متعلّق آن دو با يكديگر تفاوت دارند.
(صفحه128)
گذشته از تهافتى كه در كلام ايشان وجود داشت، ببينيم آيا مراد از تمايز «بالذات» چيست؟
اگر مراد ايشان از تمايز بالذات، همان تمايز به سنخيتى باشد كه امام بزرگوار«دام ظلّه» بر آن تكيه داشتند، چرا در مورد مقام تعليم و تعلّم، اين را بكار نبردند؟ با اين كه سنخيت، مسأله روشنى است.
نمى توان گفت: مراد ايشان از «بالذات» اين است كه بين چنين علومى حقيقتاً تمايز وجود دارد، زيرا آيت الله خويى«دام ظلّه» در بحث پيرامون غرض تعليم و تعلّم، اين معنا را نفى كرده و فرمود: وحدتى كه ميان مسائل علم وجود دارد وحدت اعتبارى است و در وحدت اعتبارى تمايز بالذات به معناى جنس و فصل تحقّق پيدا نمى كند.
اشكال چهارم: بر فرض صرف نظر از اشكال قبلى مى گوييم: آيت الله خويى«دام ظلّه» دو مثال ذكر كرده و فرمود: تمايز يا «بالذات» است و يا «بالموضوع». سپس مثال ديگرى ذكر كرده و فرمود: تمايز «بالمحمول» است. ما سؤال مى كنيم: ضابطه تمايز چيست؟ با مثال كه نمى توان كار را درست كرد. آنجا كه تمايز «بالذات» يا «بالموضوع» است روى چه ضابطه اى است؟ و آنجا كه تمايز «بالمحمول» است روى چه ضابطه اى است؟
در قسم اوّل كه مى گوييد: تمايز يا «بالذات» و يا «بالموضوع» است آيا مرادتان اين است كه در اين جا دو جهت تمايز وجود دارد كه وقتى اين علم را با علوم ديگر ـ كه غرض خارجى ندارند ـ ملاحظه مى كنيم دو جهت تمايز وجود دارد؟ يا مقصود شما اين است كه اگر اين علم را با علم ديگر مقايسه كنيم تمايزش «بالذات» است و اگر با علم سوّم ـ كه مشابه است ـ مقايسه كنيم، تمايزش «بالمحمول» است؟
ملاك چيست؟ چطور شد كه يك علم در مقايسه با علم دوّم، تمايزش «بالذات» باشد و همان علم در مقايسه با علم سوّم تمايزش «بالمحمول» باشد؟ در كلام ايشان هيچ اشاره اى به اين مطلب نشده است. و مطرح كردن تمايز به اين صورت ـ بدون بيان ضابطه ـ به عدم تمايز برگشت مى كند.
(صفحه129)
ما مى خواهيم ضابطه در دستمان باشد. مدوّن مى خواهد ضابطه در اختيار داشته باشد، يك سرى مسائل را در مقام تدوين در كتابش بنويسد و يك سرى مسائل را حذف كند.
بنابراين، با توجّه به اشكالاتى كه به كلام آيت الله خويى«دام ظلّه» وارد است، نمى توان كلام ايشان را در رابطه با تمايز علوم پذيرفت.
تذكر: اشكالاتى نيز در رابطه با مسأله تعليم و تعلّم مطرح است كه چون مورد بحث ما نيست از آنها صرف نظر كرديم.
6 ـ نظريه جديد در مورد تمايز علوم
در باب تمايز علوم، نظريه جديدى ارائه شده كه تمايز علوم را به تمايز
«روش ها» و
«شيوه ها» و
«اسلوب ها» و به تعبير آنان
«متدها»ى بحث قرار دهيم و بگوييم: تغيير روش واسلوب، موجب تعدّد علم وتمايز علوم مى شود، اگرچه موضوعِ علوم، واحد باشد.
يعنى اگرچه علوم متعددى در رابطه با يك موضوع بحث كنند ولى چون روش و اسلوب بحث در آنها تفاوت دارد، همين امر سبب تمايز علوم بشود. مثلا در مسأله
«انسان شناسى» اگر از روش تعقّل و برهان و استدلال استفاده كنيم، اين را
«انسان شناسى فلسفى» يا «علم النفس» مى نامند و اگر بخواهيم انسان را از طريق آيات و روايات مورد بحث قرار دهيم مى توانيم آن را به عنوان علم ديگرى به حساب آورده و مثلا آن را
«انسان شناسى دينى» بناميم. و اگر بخواهيم انسان را از راه تجربه و آثار و بقاياى انسان هاى اوّليه مورد بررسى قرار دهيم مى توانيم آن را علم سوّمى به حساب آورده و آن را
«انسان شناسى جسمانى يا زيستى» بناميم. بنابراين ما سه علم داريم كه موضوع آنها
«انسان» است ولى چون روش بحث در هر كدام با ديگرى فرق دارد همين تفاوت روش ها سبب تمايز علوم گرديده است.
مسأله
«خداشناسى» نيز به همين شكل است، زيراگاهى از راه برهان علت و معلول و امثال آن ـ كه در فلسفه مطرح است ـ تحقّق پيدا مى كند كه مى توان آن را
(صفحه130)
«خداشناسى فلسفى» ناميد. و گاهى از راه كشف و شهود و امثال آن ـ كه در عرفان مطرح است ـ تحقّق پيدا مى كند، كه مى توان آن را
«خداشناسى عرفانى» ناميد. در حالى كه موضوع هردو، «خداشناسى» است.(1)
بررسى نظريه جديد در تمايز علوم
ابتدا بايد ببينيم آيا اين نظريه مى خواهد در باب تمايز علوم به ارائه يك ضابطه كلى نسبت به همه علوم بپردازد يا اين كه آنچه مورد بحث اين نظريه است، همه علوم نيست بلكه علوم مشابه است. مثلا با توجّه به اين كه انسان شناسى از ديدگاه عقل، مشابه با انسان شناسى از ديدگاه روايات و انسان شناسى از ديدگاه تجربى است، نظريه جديد مى خواهد ضابطه اى در رابطه با تمايز علوم مشابه مطرح كند.
بررسى احتمال اوّل: اگر مراد اينان ارائه ضابطه كلّى نسبت به همه علوم باشد ـ كه مورد بحث ما همين است ـ در اين صورت، بايد انسان شناسى از ديدگاه عقلى با خداشناسى از ديدگاه عقل را علم واحدى به حساب آورند چون در هردوى اين ها از روش برهان و استدلال عقلى استفاده شده است، و اين خلاف بداهت است و از طرفى چون روش بحث در اين ها واحد است نمى توانند ملتزم شوند كه اين ها دو علمند. بنابراين، احتمال اين كه مراد آنان ارائه ضابطه كلّى در تمام علوم باشد احتمال بعيدى است.
بررسى احتمال دوّم: اگر مراد اينان ارائه ضابطه در مورد علوم مشابه باشد ـ كه ظاهراً مرادشان همين است ـ اين احتمال نيز داراى اشكال است:
اوّلا: بحث ما در تمايز علوم، بحث كلّى است و ما دنبال ضابطه اى هستيم كه بتوانيم از آن ضابطه، در مورد تمايز همه علوم استفاده كنيم، در حالى كه اين نظريه به گوشه اى از بحث توجّه دارد.
- 1 ـ رجوع شود به: المنهج الجديد في تعليم الفلسفة، ج1، ص 67 و 68.