جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه164)
به وجوب نماز جمعه پيدا كنيم ولى به حسب واقع، نماز جمعه واجب نباشد، وجوبى پيدا نمى كند.
مرحوم آخوند مى فرمايد: خبر واحد نيز از اين جهت مانند قطع است و در صورت موافقت با واقع، جنبه منجّزيت مطرح است و واقع، گريبان انسان را مى گيرد. و در صورت مخالفت با واقع، فقط جنبه معذّريت مطرح است، بدون اين كه انشاء حكم مماثل وجود داشته باشد.
ولى حجّيت قطع و خبر واحد از يك جهت با يكديگر تفاوت دارند و آن اين است كه حجّيت قطع، عقلى است و حجّيت خبر واحد، شرعى است، يعنى شارع مقدّس نسبت به خبر واحد، جعل حجّيت كرده و گويا فرموده است: جعلت خبر العادل حجة. زيرا حجّيت، از احكام وضعى ـ مانند زوجيت و ملكيت ـ و قابل جعل است. البته اين قابليت جعل در مورد امارات است و در باب قطع، خود عقل حكم به حجّيت مى كند و جعل حجّيت غير از حكم به حجّيت است. به بيان ديگر: اين «صدّق العادل» كه شما در اصول مطرح مى كنيد باطنش همان جعل حجّيت در رابطه با خبر عادل است.
حال با توجّه به مقدّمه فوق، به مرحوم آخوند مى گوييم:
شما از يك طرف مسأله خبر واحد را از اهم مسائل اصولى مى دانيد و از طرفى معتقديد: نقش شارع در ارتباط با خبر واحد، جعل حجّيت است و حجّيت را به معناى منجّزيت و معذّريت دانستيد نه به معناى انشاء حكم مماثل و مطابق با مؤدّاى اماره. حال سؤال مى شود: مسأله خبر واحد در كدام يك از آن دو خصوصيتى است كه در مورد قواعد علم اصول مطرح كرديد؟
بديهى است كه ـ بنابه فرموده ايشان ـ نمى توانيم بگوييم: «مسأله خبر واحد داخل در خصوصيت اوّل ـ يعنى «التي يمكن أن تقع في طريق الاستنباط» ـ است زيرا اگر زراره، روايتى بر وجوب نماز جمعه نقل كرد، نمى توانيم بگوييم: «اين خبر واحد در طريق استنباط قرار گرفته است»، چون با روايت زراره چيزى استنباط نشده است و معناى حجّيت قول زراره ـ به فرموده مرحوم آخوند ـ منجّزيت و معذّريت است و اين با
(صفحه165)
استنباط فرق دارد. به عبارت ديگر: اگر زراره، روايتى بر وجوب نماز جمعه نقل كرد، ما نمى توانيم بگوييم: «از اين روايت، وجوب را استنباط كرده ايم»، زيرا قول او براى ما افاده علم به وجوب نمى كند، حتى در بسيارى از موارد افاده ظنّ هم نمى كند. بلكه معناى حجّيت قول زراره، منجّزيت و معذّريت است يعنى به دنبال قول زراره، شارع مى گويد: اگر قول زراره مطابق با واقع بود، همان واقع گريبان شما را مى گيرد و اگر مخالف با واقع بود، تو معذورى. و با اين دو «اگر» نمى توان استنباط را درست كرد.
و نيز نمى توان گفت: مسأله خبر واحد داخل در خصوصيت دوّم ـ يعنى «أو التي ينتهى إليها في مقام العمل» ـ است، زيرا اين خصوصيت به عنوان آخرين چاره و راه حلّ است در حالى كه خبر واحد در فقه به عنوان آخرين راه حلّ مطرح نيست بلكه براى اثبات احكام، ابتدا به سوى خبر واحد مى رويم و آخرين چاره، اصول عمليه  است.
بنابراين، خبر واحد و ساير امارات شرعيه از تعريف مرحوم آخوند خارج است در حالى كه اين ها از مهم ترين مباحث علم اصول مى باشند. و اين مهم ترين اشكالى است كه بر مرحوم آخوند ـ روى مبناى خودشان ـ وارد است. در نتيجه، تعريف مرحوم آخوند نمى تواند تعريف صحيحى باشد.

3 ـ تعريف محقق نائينى (رحمه الله) از علم اصول

محقق نائينى (رحمه الله) در تعريف علم اصول فرموده است:
«علم اصول، علم به كبرياتى است كه اگر صغريات را به آنها ضميمه كنيم، حكم كلّى الهى استنتاج مى شود».(1)

اشكالات تعريف مرحوم نائينى


بر كلام مرحوم نائينى اشكالات زير وارد است:
اشكال اوّل: در تعريف علم، نبايد كلمه «علم» را اخذ كنيم، زيرا هر علمى عبارت
  • 1 ـ أجودالتقريرات، ج1، ص3 و فوائد الاصول، ج1، ص 19.
(صفحه166)
از مجموعه اى از مسائل است، خواه كسى عالم به آن مسائل باشد يا نباشد. درست است كه اين علوم، علوم اعتبارى مى باشند ولى اعتبارى بودن به معناى پوچ بودن نيست، بلكه اين علوم در عين اين كه اعتبارى هستند، داراى واقعيت مى باشند و واقعيت آنها را مسائل آن علم تشكيل مى دهد و اين مسائل در جاى خود محفوظ است، خواه كسى عالم به آنها باشد يا نباشد. نه اين كه علم عبارت از علم به مسائل باشد.
اين اشكال، بر تعريف مشهور و تعريف مرحوم آخوند نيز وارد بود.
اشكال دوّم: تعريف مرحوم نائينى شامل بعضى از قواعد فقهيه نيز مى شود.
توضيح: قواعد فقهيه به دو دسته تقسيم مى شوند:
دسته اوّل: قواعدى كه از نظر عموميت، همانند نوع مى باشند و مصاديق و ماهيت هايى تحت پوشش آنها قرار دارند، كه اين ها افرادند و داراى خصوصيات فردى مى باشند.
دسته دوّم: قواعدى كه از نظر عموميت، جنبه جنس داشته و انواعى تحت آن قواعد وجود دارند كه خود آن انواع به نوبه خود داراى عموميت مى باشند.
با توجّه به مطلب فوق مى گوييم:
تعريف مرحوم نائينى، آن دسته از قواعد فقهيه را كه جنبه جنس دارند شامل مى شود، زيرا در تعريف ايشان عنوان «استنباط» ذكر نشده بلكه عنوان صغرى و كبرى و نتيجه مطرح شده و فرموده است: علم اصول، علم به كبرياتى است كه اگر صغريات به آنها ضميمه شود، حكم كلّى الهى استنتاج مى شود. بنابراين، قواعد فقهيه دسته دوّم، در تعريف مرحوم نائينى داخلند، مثلا قاعده «كلّ عقد يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» يكى از قواعدى است كه جنبه جنس دارد و انواعى ـ چون بيع، اجاره  و... ـ تحت پوشش آن قرار دارند، كه هر يك از اين انواع داراى هزاران مصداق مى باشند.
قاعده «ما يضمن» كبرايى است كه اگر صغرى به آن ضميمه شود حكم كلّى الهى استنتاج مى شود، مثلا اگر شك كنيم كه در بيع فاسد ضمان وجود دارد يا نه؟ با استفاده
(صفحه167)
از قاعده «ما يضمن» مى گوييم:
صغرى: البيع يضمن بصحيحه،
كبرى: كلّ عقد يضمن بصحيحه يضمن بفاسده،
نتيجه: البيع يضمن بفاسده.
اگر ايشان در تعريف خود كلمه «استنباط» را ذكر مى كرد، ما روى همان كلمه تكيه كرده و مى گفتيم: «مسأله كلّى و مصداق و جنس و نوع را نبايد استنباط ناميد، استنباط در موردى است كه بين «مستنبَط» و «مستنبَط منه» مغايرت وجود داشته باشد». ولى با توجّه به اين كه ايشان صغرى و كبرى و نتيجه را مطرح كردند اشكال فوق بر ايشان وارد است.
بايد توجّه داشت كه ما نمى خواهيم بگوييم: مسأله «كلّ خمر حرام» و امثال آن در تعريف مرحوم نائينى داخل است، زيرا نتيجه اى كه از اين گونه مسائل حاصل مى شود حكم جزئى است نه كلّى، چون گفته مى شود:
صغرى: هذا خمر،
كبرى: كل خمر حرام،
نتيجه: هذا حرام.
نتيجه اى كه از اين قياس حاصل شد حكمى جزئى است.
آنچه را ما اشكال مى كنيم مسأله بيع و امثال آن مى باشد كه داراى حكمى كلّى مى باشند. همان گونه كه بيع صحيح داراى حكمى كلّى است، بيع فاسد نيز داراى حكمى كلّى است. قاعده «ما يضمن» مى گويد: «كلّ ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» و نتيجه اين قاعده عبارت از «البيع يضمن بفاسده» است و اين حكم كلّى است، به خلاف «هذا حرام» كه به عنوان نتيجه در «كل خمر حرام» مطرح است.
اشكال سوم: ظاهر تعريف محقق نائينى (رحمه الله) اين است كه با انضمام صغرى به قواعد اصوليه كه كبريات هستند، حكم كلّى الهى استنتاج مى شود و به قاعده ديگرى نياز نداريم درحالى كه در بعضى موارد به قواعد ديگر نيز احتياج داريم.
(صفحه168)
مثال: بدون ترديد مسائلى چون «صيغه افعل ظاهر در وجوب است» و «صيغه لا  تفعل ظاهر در حرمت است» از مسائل علم اصول مى باشند و كسى نمى تواند اصولى بودن آنها را انكار كند، هرچند ممكن است اين مسائل در علوم ديگرى ـ مثل لغت ـ نيز مورد بحث قرار گيرند و در آنجا نيز به عنوان مسأله آن علم مطرح باشند ولى در علم اصول نيز به عنوان يك مسأله اصولىِ مسلّم مورد بحث قرار مى گيرند، در حالى كه با انضمام آنها به صغرى، حكم كلّى الهى استنتاج نمى شود، مثلا گفته مى شود:
صغرى: الصلاة معروضة لهيئة افعل،
كبرى: هيئة افعل ظاهرة في الوجوب،
نتيجه: هيئة افعل التي عرضت للصلاة، ظاهرة في الوجوب.
روشن است كه حكم الهى، خودِ وجوب نماز است نه ظهور در وجوب، به همين جهت براى بدست آوردن حكم الهى بايد از مسأله اصولى ديگرى كمك بگيريم و آن مسأله «كل ظاهر حجّة» است، بنابراين گفته مى شود:
صغرى: هيئة افعل الّتى عرضت للصلاة ظاهرة في الوجوب،
كبرى: كلّ ظاهر حجّة،
نتيجه: ظهور هيئة افعل ـ التي عرضت للصلاة ـ في الوجوب حجّةٌ.
بنابراين، تعريف مرحوم نائينى نيز نمى تواند تعريف صحيحى باشد.

4 ـ تعريف محقق عراقى (رحمه الله) از علم اصول

محقق عراقى (رحمه الله) در تعريف علم اصول فرموده است:
قواعد اصولى قواعدى هستند كه يكى از خصوصيات زير را ـ به طريق منع خلو ـ دارا باشند:
1 ـ راه را براى تشخيص حكم باز مى كنند.
2 ـ وظيفه عملى مكلّف را مشخص مى كنند.