جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه20)

اصول فقه شيعه


درسهاى خارج اصول

مرجع عاليقدر تشيع حضرت آية الله العظمي فاضل لنكراني مدظلهتقرير و تحقيق و تنظيم
حجج الاسلام محمود ملكي اصفهاني و سعيد ملكي اصفهاني
جلد اول


(صفحه21)
بسم الله الرّحمن الرّحيم

علم اصول فقه، در بين علوم اسلامى از مقام و منزلتى رفيع بر خوردار است و اهميّت آن بر كسى پوشيده نيست، چون اين علم، قواعدى است كه براى استنباط احكام شرعى مهيّا شده و تنها علمى است كه با اين هدف تأسيس شده است. روشن است كه دست يابى به احكام شرعى، مقدّمه براى عمل به آنها و تأمين سعادت دنيا و آخرت براى هر انسان است. از اين رو بر مجتهد لازم است اين قواعد را مورد توجّه قرار داده و به بحث و بررسى پيرامون آنها بپردازد و حدود و ثغور هر كدام را مشخص كرده و در استنباط احكام شرعى از آنها استفاده كند.
اين قواعد، قبل از اين كه به صورت علم مستقلى تدوين شود، در كتاب و سنت وجود داشته و در مقام استنباط، مورد استفاده قرار مى گرفته است. هر چند در اوايل امر، به صورت قواعدى بسيط بوده و به مرور زمان توسعه پيدا كرده است.
بر اين اساس، جمعى از بزرگان شيعه اقدام به جمع آورى رواياتى نموده اند كه در
(صفحه22)
ارتباط با قواعد علم اصول مى باشد و آنها را در كتب مستقلى تدوين نموده اند. از جمله آنها كتاب الفصول المهمّة في اُصول الأئمّة، تأليف محّدث بزرگوار، محمد بن حسن ابن على بن حرّ عاملى (رحمه الله) (م 1104)(1) و كتاب الاُصول الأصليّة، تأليف علاّمه محدّث سيّد عبد الله بن سيّد محمدرضا حسينى شبّر (رحمه الله) (م 1242)، و كتاب اُصول آل الرسول، تأليف سيّد ميرزا محمد هاشم بن ميرزا زين العابدين موسوى خوانسارى (رحمه الله) (م 1318) مى باشد.
استفاده از قواعد اصول فقه، حتى در زمان أئمّه (عليهم السلام) نيز بين اصحاب آن بزرگواران متداول بوده است، زيرا:
اوّلاً: در زمان أئمّه (عليهم السلام) نيز اين گونه نبوده است كه همه شيعيان دسترسى به آن بزرگواران داشته باشند، بلكه بسيارى از شيعيان كه در بلاد دوردست زندگى مى كردند، ناچار بودند احكام شرعى خود را از اصحاب و شاگردان أئمّه (عليهم السلام) دريافت كنند. اصحاب أئمّه (عليهم السلام) نيز با توجه به آنچه از آن بزرگواران فرا گرفته بودند، به پاسخ گويى سؤالات مردم مى پرداختند و در مورد مسائل مستحدثه اى كه براى آنان پيش مى آمد، بحث و بررسى مى كردند. بديهى است كه در بين روايات أئمّه (عليهم السلام) وجود عام و خاص، مطلق و مقيّد و روايات متعارض را نمى توان انكار كرد و اصحاب أئمّه (عليهم السلام)براى پاسخ گويى به سؤالات مردم ناچار بودند بين روايات جمع كرده و تعارض آنها را برطرف كنند.
ثانياً: اخبار علاجيّه اى كه در ارتباط با رفع تعارض وارد شده، داراى اطلاق بوده و زمان خود أئمّه (عليهم السلام) را نيز شامل مى شود.
ثالثاً: أئمّه (عليهم السلام) معمولاً تحت مراقبت شديد حكومت هاى جائر يا در زندان هاى آنان بودند و حتّى شيعيانى كه با أئمّه (عليهم السلام) در يك شهر زندگى
  • 1 ـ صاحب كتاب وسائل الشيعة.
(صفحه23)
مى كردند، نمى توانستند آزادانه با آنان ارتباط برقرار كنند و مشكلات خود را با آنان در ميان بگذارند.
ترديدى نيست كه در چنين شرايطى، شيعه براى پاسخ سؤالات خود به نوعى اجتهاد پناه مى برده است.
رابعاً: أئمّه (عليهم السلام) از طرفى به بزرگان اصحاب خود دستور مى دادند كه در مقام فتوا دادن قرار گرفته و به پاسخ گويى سوالات مردم بپردازند و از طرفى مردم را به آنان ارجاع مى دادند.
امام صادق (عليه السلام) به ابان بن تغلب فرمود: اجلس في مسجد المدينة و أفت للناس فإنّي اُحبّ أن يُرى في شيعتي مثلك.(1)
عبدالعزيز بن مهتدى مى گويد: به امام رضا (عليه السلام) عرض كردم: إنّي لا ألقاك كلّ وقت، فعمّن آخذ معالم دينى؟ قال: خذ عن يونس بن عبد الرحمان.(2)

اولين تصنيف در علم اصول:


مرحوم سيد حسن صدر در كتاب تأسيس الشيعة مى گويد:
اولين كسى كه در علم اصول تصنيف كرده، هشام بن حكم (م 179) است. ايشان كتاب الألفاظ و مباحثها را تصنيف كرد، كه از مهم ترين مباحث علم اصول است.
سپس يونس بن عبد الرحمان كتاب اختلاف الحديث و مسائله را تصنيف كرد كه در ارتباط با تعارض خبرين و مسائل تعادل و ترجيح در خبرين متعارضين است. ايشان اين كتاب را از امام كاظم (عليه السلام) روايت كرده است.(3)
  • 1 ـ مستدرك الوسائل ، ج17، ص315
  • 2 ـ بحار الأنوار ، ج2، ص251
  • 3 ـ تأسيس الشيعة ، ص310 و 311
(صفحه24)
بنابراين آنچه از كتاب الأوائل سيوطى نقل شده و اوّلين مصنّف علم اصول را شافعى ـ از علماى اهل سنت ـ مى داند، غير قابل قبول است، زيرا شافعى، متأخر از هشام بن حكم و يونس بن عبدالرحمن است.

اولين كسى كه علم اصول را در مقام استنباط بكار گرفت:


ظاهراً اوّلين كسى كه در مقام استنباط، به علم اصول توجّه كرده و بر آن استناد كرده، شيخ بزرگوار حسن بن على بن أبي عقيل (رحمه الله) ـ معاصر مرحوم كلينى و على بن بابويه و از مشايخ جعفر بن محمد بن قولويه و شيخ مفيد ـ مى باشد. ابن ابي عقيل اوّلين كسى است كه فقه را تهذيب كرد و نظر و استنباط را به كار گرفت و در ابتداى غيبت كبرى، بحث ازاصول و فروع را تنقيح كرد و به آن قوام بخشيد و كتاب المتمسك بحبل آل الرسول را در فقه تأليف كرد.
سپس اين روش توسط ابن جنيد اسكافى (رحمه الله) ادامه يافت. ابن جنيد، از چهره هاى سرشناس طايفه امامّيه و از بزرگان شيعه و افاضل قدماى اماميه است. تصنيفات ابن جنيد به حدود پنجاه كتاب مى رسد. از جمله آنها كتاب كشف التمويه و الإلباس على اغمار الشيعة في أمر القياس و كتاب إظهار ماستره أهل العباد من الرواية عن أئمّة العترة في أمر الاجتهاد است .و نيز ايشان كتاب تهذيب الشيعة لأحكام الشريعة را تصنيف كرد كه دربردارنده جميع مباحث فقه است و حدود بيست جلد مى باشد.
پس از اين دو بزرگوار، نوبت به شيخ جليل القدر محمد بن محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد (رحمه الله) (م413) رسيد. ايشان كتابى در اصول فقه تأليف كرد كه با وجود اختصار، دربردارنده مباحث مهمّ علم اصول مى باشد.
سپس نوبت به سيّد مرتضى (رحمه الله) (م436) معروف به علم الهدى و شيخ طايفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسى (رحمه الله) (م460) رسيد. اين دو بزرگوار، از شاگردان شيخ مفيد و