جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه244)
مورد قضاياى حقيقيّه و خارجيّه نيز ناچاريم آن را بپذيريم.(1)
اشكالات كلام آيت الله خويى«دام ظلّه» ايشان در مورد كلّيات متأصّله ـ مثل جواهر و اعراض ـ و بعضى از امور اعتبارى ـ مثل وجوب و امكان و امتناع ـ عدم وجود مرآتيت را پذيرفت ولى در مورد عناوين انتزاعيه اى كه منشأ انتزاع آنها مصاديق و افراد باشد اين مطلب را نپذيرفته و قائل به مرآتيت شدند. براى اين قسم، چهار مثال ذكر كردند: «فرد»، «شخص»، «مصداق» و عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» و ما همين عنوان اخير را ـ كه به نظر ايشان روشن تر از موارد ديگر است ـ مورد بحث قرار مى دهيم:
ابتدا ما بايد ببينيم معناى حكايت كلّى از افراد چيست؟ و در فرديت فرد، چه چيزى نقش دارد؟
اگر چيزى بخواهد عنوان فرد پيدا كند، تمام خصوصيات فردى در فرديت آن نقش دارد، مثلا در فرديت يك فرد براى انسان، خصوصياتى چون زمان، مكان، پدر، مادر و... نقش دارد. آنچه زيديتِ زيد را تشكيل مى دهد عبارت از مجموعه خصوصياتى است كه در زيد وجود دارد. و اگر بعضى از اين خصوصيات كنار برود، عنوان فرديّت نيز كنار مى رود.
حال كه معناى فرديت اين است، آيا عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» از كدام خصوصيت حكايت مى كند؟
تفاوت عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» با عنوان «الإنسان» اين است كه «الإنسان» به معناى «حيوان ناطق» است و در آن، «وجود» نخوابيده است ولى عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» به معناى «حيوان ناطق موجود» است، زيرا انطباق، از وجود و تحقّق در خارج است. « ما ينطبق عليه الإنسان» يعنى وجود خارجى كه ماهيت
  • 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص50 ـ 51
(صفحه245)
انسان بر آن منطبق مى شود.
حال كه چنين است ما دو اشكال به ايشان داريم:
اشكال اوّل: بدون شك عنوان «الإنسان الموجود» از عناوين متأصّله جوهرى است و به اعتراف آيت الله خويى«دام ظلّه» اين گونه عناوين نمى تواند حاكى از افراد باشد و با توجّه به اين كه بين عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» و عنوان «الإنسان الموجود» تفاوتى وجود ندارد، عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» نيز نمى تواند حاكى از افراد و مصاديق باشد. اين اشكال به عنوان جواب نقضى بر كلام ايشان است.
اشكال دوّم: عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» نمى تواند ناظر به خصوصيات فرديّه باشد، زيرا «ما ينطبق عليه الإنسان» ميلياردها نفر است كه از نظر تعداد، معلوم نيست و خصوصيات اين افراد هم براى ما معلوم نيست. اگر اين عنوان ناظر به خصوصيات بود و مرآت براى افراد قرار مى گرفت، حق اين بود كه در مرحله اوّل ناظر به تعداد آنها باشد در حالى كه ما ملاحظه مى كنيم اين عنوان حتى ناظر به تعداد افراد نيست چه رسد به خصوصيات افراد. معناى مرآت اين است كه از داخل اين كلّى، خصوصيات را ببينيم زيرا قوام افراد به خصوصيات فرديّه است و ما از عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» پى به خصوصيات نمى بريم. عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» عبارت از وجودى است كه به انسان اضافه شده است و همان طور كه «الإنسان الموجود» حكايتى در رابطه با افراد و خصوصيات ندارد، عنوان «ما ينطبق عليه الإنسان» نيز حكايتى در رابطه با افراد و خصوصيات ندارد.
همچنين عناوين «فرد» و «مصداق» و «شخص» نيز نمى تواند حاكى از افراد باشد. اين اشكال به عنوان جواب حلّى كلام آيت الله خويى«دام ظلّه» است.
اشكال سوّم: آيت الله خويى«دام ظلّه» در قسمتى از كلام خود مطلبى از منطق را به عنوان تأييد ادعاى خود مطرح كرده و فرمود:
اگر كلى ناظر به مصاديق نباشد، پس در قضاياى حقيقيه و خارجيه از چه راهى مى توان مصاديق را موضوع قضيّه قرار داد؟
(صفحه246)
جواب اين است كه هرچند منطقيين در قضاياى خارجيه و حقيقيه كلمه «افراد» را به كار مى برند ولى مقصود آنان ازافراد، «وجودات متعدده» است «نه جهات فرديّه و عوارض مشخّصه». مثلا وقتى متكلّم مى گويد: «المستطيع يجب عليه الحجّ»، اين قضيّه، يك قضيّه حقيقيه است و ناظر به وجودات و افراد مستطيع است و كارى به عالم و جاهل بودن يا كم و زياد بودن سنّ و ساير خصوصيات فرديّه افراد ندارد. و در هيچ قضيّه حقيقيه و خارجيه اى خصوصيات فرديّه مطرح نيست بلكه تكثر وجود مطرح است.
بنابراين، تأييد ذكر شده در كلام ايشان مورد قبول نيست و در نتيجه دفاعى كه آيت الله خويى«دام ظلّه» نسبت به كلام مرحوم آخوند مطرح كرد نمى تواند اشكال را از كلام مرحوم آخوند برطرف كند.

2 ـ دفاع ديگر از كلام مرحوم آخوند

از اشكالى كه بر مرحوم آخوند وارد شده بود جواب ديگرى نيز داده شده است. اين جواب مبتنى بر اين است كه بين كلّى ها، فرقى وجود ندارد ولى همه كلّى ها را با دو ديد و نظر مى توان ملاحظه كرد، بنابر يكى از اين ديدها، حكايت ـ در همه كلّى ها ـ وجود دارد و بنابر ديد ديگر، در هيچ يك از كلّى ها حكايت وجود ندارد.
قائل مى گويد: هر كلّى به دو صورت ممكن است ملاحظه شود كه حكم آن دو با يكديگر فرق دارد:
اگر كلى را به نحو مهمل و جمود ملاحظه كنيم نمى تواند از افراد حكايت كند و اگر به نحو سريان و جريان در افراد ملاحظه كنيم، در اين صورت، طبيعت به عنوان مرآت و حاكى از افراد خواهد بود.
ما مى توانيم بگوييم: مؤيّد كلام ايشان اين است كه مرحوم آخوند ـ به تبعيت از مشهور ـ مطلق را به طبيعت ساريه در افراد معنا كرده و معتقد است اگر «مطلق» موضوع براى حكم واقع شود معنايش اين است كه «طبيعت با وصف سريان و جريان در افراد» موضوع واقع شده است. بنابراين وقتى مطلق به عنوان يك ماهيت ساريه و
(صفحه247)
طبيعت جاريه ملاحظه شود، با افراد رابطه دارد و به عنوان حاكى از افراد و مرآت براى آنهاست.
نتيجه اى كه اين قائل از كلام خود مى گيرد اين است كه «وضع عام و موضوع له خاص» امكان عقلى دارد و اگر ما كلّى را به نحو سريان و جريان در افراد ملاحظه كنيم مى توانيم از راه آن، افراد را هم ملاحظه كنيم.(1)
بررسى دفاع دوّم: براى بررسى دفاع دوّم، ابتدا بايد معلوم گردد كه مراد از «فرد» و «افراد» چيست؟ و در تحقّق عنوان «فرد» چه ويژگى هايى بايد در نظر گرفته شود؟
در تحقّق عنوان «فرد»، مراحل زير لازم است:
مرحله اوّل: طبيعتى كه اين فرد به عنوان فرد آن مطرح است، وجود پيدا كرده و در عالم طبيعت خود باقى نمانده باشد، و اگر طبيعت، وجود پيدا نكرده باشد، تحقّق فرد، معنا ندارد.
مرحله دوّم: اگر بخواهيم «افراد» درست كنيم، علاوه بر مرحله قبل، بايد وجود طبيعت، داراى تكثّر و تعدّد باشد، زيرا تحقّق «افراد»، با يك وجود نمى تواند حاصل  شود.
مرحله سوّم: علاوه بر تعدّد و تكثر وجود، بايد هريك از افراد داراى خصوصياتى فرديّه باشند كه اين خصوصيات موجب مى شود آن فرد از فرد ديگر جدا شود.
بنابراين، افراد يك طبيعت بايد سه مرحله دارا باشند: 1 ـ وجود طبيعت، 2 ـ تكثر
  • 1 ـ فرق اين جواب با آنچه آيت الله خويى«دام ظلّه» فرمود اين است كه جواب آيت الله خويى«دام ظلّه» مبتنى بر اين بود كه بين كلّيات متأصّله و كلّياتى كه از افراد انتزاع شده اند فرق وجود دارد. ولى اين جواب مبتنى بر اين است كه بين كلّى ها فرقى نيست بلكه همه كلّى ها را با دو ديد و نظر مى توانيم لحاظ كنيم كه بنابر يكى از آن دو ديد، كلّى، حاكى از افراد است و بنابر ديگرى حاكى نيست.
(صفحه248)
وجود طبيعت، 3 ـ خصوصيات فرديّه.
پس از روشن شدن مقدّمه فوق، در جواب دفاع دوّمى كه نسبت به كلام مرحوم آخوند ذكر شده است مى گوييم:
شما كه مى گوييد: «طبيعت، گاهى به عنوان سارى در افراد ملاحظه مى شود» آيا از محدوده طبيعت و ماهيت، خارج مى شويد يعنى علاوه بر طبيعت، چيز ديگرى را ملاحظه مى كنيد يا از محدوده آن بيرون نمى رويد؟ اگر از محدوده طبيعت خارج شويد، اين از محلّ بحث ما خارج است و اگر در محدوده طبيعت باقى بمانيد، در اين صورت سؤال مى كنيم: با توجّه به اين كه اوّلين مرحله تحقّق فرديّت، عبارت از «وجود» است، شما كه از محدوده طبيعت خارج نشده ايد «وجود» را از كجاى اين «طبيعت» استفاده مى كنيد؟ وقتى ماهيت انسان ـ يعنى حيوان ناطق ـ تمام ملحوظ شما باشد و چيزى غير از حيوان ناطق را لحاظ نكرده ايد، چگونه مى توانيد از اين «ماهيت» وجود را برداشت كنيد؟
توضيح اين كه: در فلسفه ثابت شده است كه «نسبت ماهيت به وجود و عدم، به طور مساوى است»، ماهيت «حيوان ناطق» نه با وجود دوستى دارد و نه با عدم دشمنى دارد بلكه نسبت آن به وجود و عدم به طور مساوى است، به همين جهت، ممكن الوجود ـ براى تحقّق وجودش ـ نياز به علّت دارد در حالى كه اگر ارتباط ماهيت با وجود، بيش از ارتباط آن با عدم بود، وجودِ ماهيتِ ممكنْ نياز به علت نداشت.
بنابراين، اوّلين قدم در باب تحقّق فرديت، عبارت از وجود است. و وجود، خارج از دايره ماهيت است و با تصوّر ماهيت، وجود به ذهن ما نمى آيد. در اين صورت چگونه مى توانيد از دريچه ماهيت، به افراد نگاه كنيد؟ در حالى كه اولين قدم آن ـ كه مسأله وجود است ـ ناقص است. و وقتى اولين قدم ناقص بود چگونه مى توان مراحل بعدى  ـ يعنى تعدد افراد و خصوصيات فرديه ـ را در ماهيت ملاحظه كرد؟
امّا مؤيّدى كه در رابطه با مطلق ذكر كرديم جوابش اين است كه معناى مطلق، «سريان و جريان در افراد» نيست بلكه مطلق به معناى «تمام الموضوع هو الماهية»