جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه264)
حال كه معلوم گرديد «انسان» از نظر واقعيت خارجى، مرتبه خاصى از وجود است بايد ببينيم ارتباط انسان با افراد آن چگونه است؟
با بررسى ارتباط بين انسان و افراد آن درمى يابيم كه افراد انسان در جهت جامع خاصى مشترك مى باشند كه افراد حيوان در آن جهت اشتراك ندارند. ولى آيا اين امر با اصالة الوجود سازگار است؟ از طرفى ما اصالت را بهوجود داديم و الفاظ ماهيت را براى حكايت از مراتب وجود مطرح كرديم و از طرفى ملاحظه مى كنيم افراد انسان در يك جهت جامع مشتركند.
قائلين به اصالة الماهية خواهند گفت: افراد انسان در ماهيت انسان مشتركند و مسأله روشن است.
ولى قائلين به اصالة الوجود با مشكل برخورد مى كنند زيرا وجود، ملازم با تشخص است. حال براى حلّ اشكال چه بايد كرد؟
آيا مثل آن رجل همدانى بگوييم: كلّى طبيعى نسبت به افرادش مانند پدر نسبت به فرزندان است. در نتيجه، بايد گفت: كلّى طبيعى يك وجود واحد دارد و افراد آن هم وجودات متعددى دارند و همان گونه كه بين پدر و فرزند، مغايرت وجود دارد، بين كلّى طبيعى و وجودات آن ـ كه عبارت از افراد آن مى باشند ـ نيز مغايرت وجود دارد.
مرحوم عراقى فرموده است: ما در مورد كلّى طبيعى، چنين حرفى را نمى زنيم بلكه مى گوييم: هريك از وجودات طبيعت، هم به منزله پدر است و هم به منزله فرزند. در نتيجه به تعداد وجودات طبيعت، هم پدر داريم و هم فرزند. و به عبارت ديگر مى گوييم:
هر فردى از افراد انسان از طرفى داراى حصّه اى از «انسان» است، پس به منزله پدر است و از طرفى داراى خصوصيات فرديه است، پس به منزله فرزند است. زيد، مركب از حصّه اى از انسان و خصوصيات فرديّه خود مى باشد، بكر نيز مركّب از حصه اى ديگر از انسان و خصوصيات فرديّه خود اوست و... .
مرحوم عراقى، مسأله را اين گونه حل مى كند.
(صفحه265)
سپس گويا كسى از ايشان سؤال مى كند: بالاخره لفظ انسان براى چه چيزى وضع شده است؟ آيا براى مجموع حصّه ها وضع شده است؟
ايشان در جواب مى فرمايد:
واضع ـ در مقام وضع ـ لفظ انسان را براى مجموع حصّه ها وضع نكرده بلكه براى معناى وسيعى وضع كرده كه بر تمام اين حصّه ها منطبق است. يعنى هم بر حصّه زيديت صدق مى كند هم بر حصّه بكريت و... .
مرحوم عراقى سپس در جواب اين سؤال كه واضع چگونه تمام حصص را ملاحظه كرده است مى فرمايد:
همان گونه كه در تشكيل قضيّه حقيقيّه، ملاحظه اجمالى افراد موجود و غير موجود كافى است، در اين جا نيز مى گوييم: در مقام وضع لفظ انسان براى معناى وسيع كه شامل تمام حصص مى شود، لازم نيست تمام حصصْ مورد ملاحظه واضع قرار گيرند بلكه ملاحظه اجمالى حصص كافى است.
در نتيجه، معناى وضع عام و موضوع له عام در مورد انسان اين نيست كه واضع، ماهيت انسان را در نظر گرفته و لفظ را براى ماهيت ـ كه امرى انتزاعى و اعتبارى است ـ وضع كرده است، بلكه مقصود اين است كه واضع، مجموعه حصص را به طور اجمال درنظر گرفته و لفظ را براى معنايى كه منطبق بر تمام حصص است وضع كرده است.(1)
اشكالات كلام محقق عراقى (رحمه الله) اشكال اوّل: ايشان در مورد كلّى طبيعى فرمود: «هر فرد از افراد كلّى طبيعى داراى حصّه و سهمى از آن مى باشد و افراد متعدّد ـ به تعداد خودشان ـ داراى تعدّد حصص مى باشند». به نظر ما، اين مطلب در مورد كلّى طبيعى صحيح نيست و تحقيق مطلب
  • 1 ـ مقالات الاُصول، ج1، ص72 ـ 75
(صفحه266)
در مورد كلّى طبيعى و افراد آن، مطلبى است كه امام خمينى«دام ظلّه» بيان فرموده است كه ما اين مطلب را با تفصيل بيشترى بيان مى كنيم:
امام خمينى«دام ظلّه» فرموده است:
به اتفاق همه، قضيّه حمليّه «زيدٌ انسان» قضيه اى صحيح بوده و حمل آن، حمل شايع صناعى است يعنى ملاك در اين حمل، اتّحاد در وجود خارجى است. ولى آيا اين اتّحاد بين چيست؟
وقتى ما «انسان» را به عنوان محمول براى «زيد» قرار مى دهيم، در معناى «انسان» تصرّفى نكرده ايم بلكه «انسان» با معناى واقعى خود با زيد اتّحاد وجودى پيدا كرده است. و زيد در خارج همان انسان كامل است و همان انسان، موضوع له لفظ زيد است. اين كه در منطق مى گويند: «كلّى طبيعى به وجود فردش يافت مى شود»(1)، به اين معناست كه اگر فردى از افراد كلّى طبيعى در خارج تحقّق پيدا كرد تمام كلّى طبيعى محقق شده است. با پيدا شدن يك فرد از افراد انسان، تمام انسان تحقّق يافته است، تمام معنايى كه لفظ انسان براى آن وضع شده، تحقّق يافته است. و به تعبير ديگر: با پيدا شدن زيد در خارج، يك انسان كامل تحقّق پيدا كرده است و با تحقّق بكر، انسان كامل ديگرى تحقّق پيدا كرده است و... پس افراد انسان هركدام انسانى كاملند و هركدام آينه تمام نماى كلّى طبيعى اند نه اين كه حصّه اى از انسان باشند و اين گونه نيست كه بگوييم بايد تمام افراد كلّى طبيعى جمع شوند تا كلّى را نشان دهند. در حالى كه لازمه فرمايش محقق عراقى اين است كه تا وقتى تمام افراد كلى طبيعى در خارج تحقّق پيدا نكرده اند، كلّى طبيعى نيز تحقّق نيافته است. و اين مسأله، مورد قبول ما نبوده و در منطق نيز پذيرفته نيست.
به طور مسلّم، زيد و عَمر و بكر، هركدام تمام انسان مى باشند و قضيّه حمليّه «زيدٌ انسان» مجاز نيست و آنچه در خارج با زيد اتّحاد وجودى پيدا مى كند همان
  • 1 ـ المنطق للمظفّر (رحمه الله)، ص 101
(صفحه267)
«موضوع له لفظ انسان» ـ و به تعبير ديگر: «همان انسان كامل» ـ است و در آن، مسأله حصّه مطرح نيست.
ولى بنابر فرمايش مرحوم عراقى بايد در قضيّه «زيدٌ انسان» تصرّف كرده و بگوييم: اين قضيه به معناى «زيد حصّة من الإنسان» است، زيرا به نظر ايشان بين زيد و انسان كامل، هيچ گونه اتّحاد وجودى تحقّق ندارد. و معلوم است كه در صورت چنين تصرّفى، مرتكب مجاز شده ايم در حالى كه به نظر ما بين زيد و انسان كامل اتّحاد وجودى تحقّق داشته و قضيّه حمليّه «زيدٌ انسان» مجاز نيست.
البته بايد توجّه داشت كه وقتى گفته مى شود: «هر فردى يك كلّى كامل است»، با قطع نظر از مفهوم كلّيت مى باشد. يعنى مراد ما ذاتِ كلّى طبيعى است نه مفهوم آن زيرا جايگاه مفهوم كلّى در ذهن است.(1)
اشكال دوّم: مرحوم عراقى بر اساس مسأله اصالة الوجود، قائل شد كه واقعيت انسان ـ كه همان وجود انسان است ـ داراى اصالت مى باشد. سپس فرمود: واضع، لفظ انسان را براى حكايت از آن واقعيت وجوديه وضع كرده است. و وقتى از ايشان در رابطه با آن واقعيت وجوديه سؤال شد فرمود: واقعيت وجوديه عبارت از يك وجود وسيع و منتشر در افراد است.
حال از ايشان سؤال مى كنيم: اگر مثلا افراد انسان در خارج هزار نفر باشند، آيا چند واقعيت خارجى تحقّق دارد؟ هزار واقعيت يا بيش از هزار واقعيت؟
اگر جواب دهد: در اين صورت، در خارج، هزار واقعيت خارجى تحقّق يافته است. مى گوييم: پس موضوع له لفظ انسان كجاست؟ آن موضوع له كه به عنوان يك وجود وسيع منتشر در افراد، وضع شده و به عنوان قدرجامع مطرح است و داراى واقعيت مى باشد. روشن است كه با توجّه به اين كه ايشان قائل به اصالة الوجود مى باشد نمى تواند بگويد: «موضوع له انسان، عبارت از ماهيت است».
  • 1 ـ تهذيب الاُصول، ج1، ص16 ـ 19
(صفحه268)
و اگر جواب دهد: در اين جا كه هزار فرد داريم، هزار و يك واقعيت وجود دارد، كه هزار واقعيت آن در رابطه با افراد و يك واقعيت آن به عنوان قدر جامع و منطبق بر افراد بوده كه موضوع له لفظ انسان مى باشد. ظاهر كلام ايشان بر همين معنا دلالت دارد.
مى گوييم: اين همان چيزى است كه رجل همدانى به آن ملتزم شده است. محقق عراقى (رحمه الله) به صراحت فرمود: مسأله كلى طبيعى، مسأله أب و أولاد نيست بلكه مسأله آباء و اولاد است، يعنى به عدد هر فرزندى، پدر تحقّق دارد و اضافه بر اولاد، ديگر پدرى وجود ندارد. اگر هزار فرزند وجود دارد، همراه آنان هزار پدر وجود دارد و در كنار آنان يك پدر اضافى كه خالى از ولديت و فرديت باشد وجود ندارد. در حالى كه لازمه وجود هزار و يك واقعيت در كنار هزار فرد اين است كه آن هزار واقعيت به عنوان فرزندان و آن يك واقعيت، به عنوان پدر باشد، پدرى كه ديگر فرزند نيست. و در اين صورت، مسأله كلّى طبيعى سر از مسأله أب و أولاد درمى آورد، همان چيزى كه محقق عراقى (رحمه الله) از آن فرار مى كرد.
سؤال: ممكن است كسى بگويد: با قطع نظر از كلام مرحوم عراقى (رحمه الله)، آيا مسأله اصالة الوجود ـ كه مبناى اصلى كلام ايشان است ـ مورد قبول است يا نه؟ و اگر مورد قبول است مسأله كلّى طبيعى و افراد را چگونه حل مى كنيد؟
جواب: ما از طرفى هر فرد از افراد كلّى طبيعى را تمامِ كلّى طبيعى مى دانيم نه حصّه اى از آن. زيد يك انسان كامل است نه حصه اى از انسان، بكر نيز اين گونه است  و...
و از طرفى قائل به اصالة الوجود مى باشيم. معناى اصالة الوجود اين است كه غير از اين افراد، براى چيز ديگرى نمى توان واقعيت قائل شد. هزار فرد يعنى هزار واقعيت. بنابراين در مسأله فوق، ما هزار واقعيت انسان يعنى هزار انسان كامل داريم. ما مسأله آباء و اولاد را ـ كه مرحوم عراقى قائل بود ـ قائليم ولى مى گوييم: هر فردى، از طرفى واقعيتِ انسانيت را دارد و از طرفى خصوصيات و عوارض فرديه را داراست. و همه افراد