جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه27)
سپس نوبت به طبقه بعدى رسيد كه از جمله آنان حضرت امام خمينى (رحمه الله)(م1367هـ . ش.) و مرحوم آيت الله خويى (م1413)مى باشند. اين دو بزرگوار با دقّت و موشكافى هاى عالمانه علم اصول را رونقى تازه بخشيدند و در زمينه مسائل اصولى، نظريّات با ارزشى ارائه نمودند.
پس از آن نوبت به بزرگان ديگرى رسيد كه از جمله آنان فقيه اهل بيت (عليهم السلام) و اصولى متبحّر، حضرت آيت الله العظمى فاضل لنكرانى «دام ظلّه» است.
آيت الله العظمى فاضل لنكرانى «دام ظلّه»، از شاگردان مبرّز مرحوم آيت الله بروجردى و حضرت امام خمينى (رحمه الله) مى باشند و در روش بحث اصولى، تحت تأثير اين دو استاد بزرگوار خويش قرار گرفته اند.
ايشان همانند استادان بزرگوار خود، مطالب را از اصل مورد ملاحظه قرار داده و به ريشه يابى اساس آن مى پردازند. به همين جهت، گاهى با مناقشه در اساس مسأله، نوبت به فروع مترتب بر آن نمى رسد.
اما مبانى مهمى كه ايشان مبتكر آن بوده يا به تبعيّت از بزرگان ديگر اختيار كرده اند، بسيار است كه در ذيل به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

1ـ موضوع علم اصول:

مشهور ـ كه از جمله آنان محقّق قمى (رحمه الله) صاحب قوانين است ـ موضوع علم اصول را ادلّه اربعه با وصف دليليت اين ادلّه مى دانند.
صاحب فصول (رحمه الله) كلام مشهور و محقّق قمى (رحمه الله) را مورد اشكال قرار داده مى گويد: راه حلّ اين است كه «وصف دليليّت» را از موضوع علم اصول برداشته و موضوع را «ذات ادلّه اربعه» قرار دهيم.
مرحوم آخوند با توجّه به اين كه موضوع علم را «جامع بين موضوعات مسائل آن علم» مى داند و ارتباط بين موضوع علم و موضوعات مسائل، ارتباط بين كلّى و افراد و
(صفحه28)
طبيعى و مصاديق است، موضوع علم اصول را قدر جامع بين موضوعات مسائل علم اصول مى داند. و مى فرمايد: «لازم نيست اين قدرجامع داراى عنوان و نام مشخصى باشد».
امام خمينى (رحمه الله) كلام مرحوم آخوند را مورد اشكال قرار داده مى فرمايد: در مورد علومى كه منزوى هستند مى توان چنين حرفى زد ولى در رابطه با علمى كه اين همه مورد توجّه بزرگان بوده، نمى توان اين گونه حرف زد.
مرحوم آيت الله بروجردى با توجه به اين كه موضوع علم را «جامع بين محمولات» مى داند، موضوع علم اصول را عنوان «الحجة في الفقه» مى داند.
امام خمينى (رحمه الله) اگرچه مبناى مرحوم بروجردى در مورد موضوع علم ـ يعنى جامع بين محمولات ـ را نپذيرفت، بلكه موضوع علم را «جامع بين موضوعات مسائل» دانست، ولى در مورد موضوع علم اصول، نظريه مرحوم بروجردى را پذيرفته و معتقد است: موضوع علم اصول، عنوان «الحجة في الفقه» است، امّا با توجّه به اين كه «حجّة» در مسائل علم اصول به عنوان محمول قرار مى گيرد و ايشان موضوع علم را «جامع بين موضوعات مسائل» مى داند براى تطبيق عنوان «حجّة» بر «جامع بين موضوعات مسائل» مى فرمايد: مسائل علم اصول، از مسائل واقعى تكوينى ـ مثل «زيد قائم» ـ نيست كه ما مجبور باشيم «زيد» را موضوع و «قائم» را محمول بدانيم. بلكه از امور اعتبارى است، به همين جهت فرقى بين «خبرالواحد حجّة» و «الحجّة خبرالواحد» نيست. بلكه چه بسا موضوع قرار دادن «حجّة» بهتر از محمول قرار دادن آن باشد، زيرا خداوند متعال براى احكام و قوانين خود، حجّت هايى در اختيار ما قرار داده و آنچه براى ما مجهول است، مصاديق اين حجّت هاست. و ما از طريق علم اصول مى خواهيم به اين مصاديق برسيم، مثلا نمى دانيم آيا اين حجّت در ضمن خبر واحد تعيّن دارد يا نه؟ پاسخ قائلين به حجّيت خبر واحد، مثبت و پاسخ منكرين حجيت، منفى است.
حضرت استاد «دام ظلّه» ضمن پذيرفتن اصل نظريّه مرحوم بروجردى، اشكال
(صفحه29)
امام خمينى (رحمه الله) به مرحوم بروجردى را نيز پذيرفته ولى راه حلّ امام خمينى (رحمه الله) را مورد مناقشه قرار داده مى فرمايد: ما هيچ انگيزه اى نداريم كه مسأله اصولى را قلب كرده و مثلا به جاى «خبر الواحد حجّة» بگوييم: «الحجّة خبرالواحد»، بلكه با باقى ماندن مسأله بر اصل خود مى گوييم: «حجّةٌ» در مسأله «خبرالواحد حجّةٌ» غير از «الحجّة في الفقه» است زيرا «حجّةٌ» در مسأله اصولى داراى تنوين نكره است و به معناى «واحدٌ من مصاديق الحجّة» مى باشد، ولى در «الحجّة في الفقه»، طبيعى و كلّىِ حجّت مطرح است. در اين صورت، مصداقيت «خبرالواحد» نسبت به «الحجّة في الفقه» قوى تر از مصداقيت «حجّةٌ» نسبت به «الحجّة في الفقه» است چون مراد از «الحجّة في الفقه» حجّت هاى روشن و واضح است، نه حجّت مبهم. مثل اين كه بگوييم: موضوع علم اصول «الحجّة الواضحة في الفقه» است. و اگر ما چنين تعبيرى را بكار ببريم، «خبرالواحد» به عنوان مصداق «الحجّة الواضحة» است و «حجّةٌ» مصداق آن نمى باشد. زيرا «حجّةٌ» همراه با تنوين نكره است و به معناى «أحد الحجج» و داراى ابهام است و تعيّن ندارد و براى ما روشن نيست.

2 ـ تعريف علم اصول:

براى علم اصول، تعاريفى ذكر كرده اند:
مشهور معتقدند: علم اصول، علم به قواعد ممهَّده براى استنباط احكام شرعى  است.
مرحوم آخوند، عقيده دارد تعريف مشهور «ظنّ انسدادى بنابر حكومت» و «اصول عمليه جارى در شبهات حكميه» را شامل نمى شود. لذا در تعريف علم اصول فرموده است: «الأولى تعريفه بأنّه صِناعة يعرف بها القواعد التي يمكن أن تقع في طريق استنباط الأحكام أو التي ينتهى إليها في مقام العمل».
تعريف مرحوم آخوند، مورد اشكال بزرگانى چون محقق اصفهانى (رحمه الله)، مرحوم
(صفحه30)
نائينى و امام خمينى (رحمه الله) واقع شده است.
بر اين اساس، محقق نائينى (رحمه الله) در تعريف علم اصول فرموده است: «علم اصول، علم به كبرياتى است كه اگر صغريات را به آنها ضميمه كنيم، حكم كلّى الهى استنتاج مى شود».
يكى از اشكالات وارد بر تعريف مرحوم نائينى اين است كه اين تعريف، شامل بعضى از قواعد فقهيه نيز مى شود.
محقق عراقى (رحمه الله) در تعريف علم اصول فرموده است:
قواعد اصولى قواعدى هستند كه يكى از خصوصيات زير را ـ به طريق منع خلو ـ دارا باشند:
1 ـ راه را براى تشخيص حكم باز مى كنند.
2 ـ وظيفه عملى مكلّف را مشخص مى كنند.
3 ـ كيفيت تعلّق حكم به موضوع خود را مشخص مى كنند.
اين تعريف نيز مورد اشكال امام خمينى (رحمه الله) و ديگران واقع شده است.
آيت الله خويى (رحمه الله) در تعريف علم اصول فرموده است:
علم الاُصول هو العلم بالقواعد التي تقع بنفسها في طريق استنباط الأحكام الشرعيّة الكليّة الإلهية من دون حاجة إلى ضميمة كبرى أو صغرى اُصولية اُخرى إليها.
يكى از اشكالات اين تعريف اين است كه اين كه اين تعريف مستلزم دور است، زيرا علم ما به كبراى اصوليه متوقّف بر علم به تعريف علم اصول و علم به تعريف علم اصول، متوقّف بر علم به كبراى اصوليه است.
امام خمينى (رحمه الله) در تعريف علم اصول فرموده است:
علم الاُصول هو القواعد الآلية التي يمكن أن تقع كبرى استنتاج الأحكام الكلّية الفرعيّة الإلهيّة أو الوظيفة العمليّة.
(صفحه31)
حضرت استاد «دام ظلّه» ضمن ردّ اشكالات تعريف امام خمينى (رحمه الله) و پذيرفتن اشكالات وارد بر سايرتعاريف، به دفاع از تعريف امام خمينى (رحمه الله) پرداخته و تعريف ايشان را بهترين و محكم ترين تعاريف براى علم اصول مى دانند.

3 ـ ثواب و عقاب در واجب نفسى و غيرى:

يكى از مسائلى كه در كفايه و كتب اصولى ديگر، در ذيل بحث واجب نفسى و غيرى مطرح شده مسأله ثواب و عقاب در واجب نفسى و غيرى است.
مرحوم آخوند مى فرمايد: يكى از فرق هاى واجب نفسى و غيرى اين است كه در واجب نفسى، ثواب و عقاب مطرح است ولى در واجب غيرى مطرح نيست.
در اين جا در رابطه با طهارات سه گانه، نسبت به امورى كه مشروط به اين طهارات است اشكال مهمّى مطرح شده و آن اين است كه واجبات غيريه، از واجبات توصّليه مى باشند و قصد قربت در آنها اعتبار ندارد، زيرا واجبات غيريه، وجودشان كالعدم است و چيزى كه وجودش كالعدم است نمى تواند مقرّب باشد. در حالى كه طهارات سه گانه با وجود اين كه واجب غيرى هستند، قصد قربت در آنها معتبر است.
حضرت استاد «دام ظلّه» در اين جا تحقيق مبسوطى در زمينه ثواب و عقاب مطرح كرده سپس به بررسى اشكال فوق پرداخته مى فرمايد:
بعضى از محقّقين خواسته اند راهى براى اثبات عباديت طهارات سه گانه درست كنند.
مرحوم عراقى خواسته است از راه امر غيرى عباديت طهارات سه گانه را درست كند.
مرحوم نائينى معتقداست: «امر، همان طور كه نسبت به اجزاء انبساط و تبعّض پيدا مى كند، نسبت به شرايط هم انبساط و تبعّض پيدا كرده و هر شرطى به تنهايى متعلّق بعض الامر قرار مى گيرد، در نتيجه امر متعلّق به شرايط، همان امر نفسى متعلّق