جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه378)
مالك با گفتن «بعتُ» انشاء بيع مى كند بايع غاصب نيز با گفتن «بعتُ» انشاء بيع مى كند و از نظر انشاء بيع فرقى بين اين دو وجود ندارد. تنها فرقى كه بين اين دو وجود دارد اين است كه بيع غاصب باطل و بيع مالك صحيح است. بطلان بيع غاصب، به اين معنا نيست كه او انشاء بيع نكرده بلكه به اين معناست كه شارع و عقلاء بر انشاء بيع او ترتيب اثر نمى دهند. حال مى گوييم: اگر از بايع غاصب، انشاء بيع تحقق پيدا كرده است، تعريف مشهور براى انشاء صحيح نخواهد بود، زيرا مشهور مى گفتند: «انشاء، استعمال لفظ در معنا به انگيزه تحقق معنا در عالم اعتبار است». وقتى اين شخص مى داند كه معنا در عالم اعتبار تحقق پيدا نمى كند و عقلاء و شارع آثار ملكيت و زوجيت را بار نمى كنند، آيا با علم به اين مطلب باز هم مى تواند بگويد: «من «بعتُ» را در معناى خودش به كار برده ام به اين انگيزه كه شارع و عقلاء معناى آن را اعتبار كنند»؟ و خلاصه اين كه اگر بخواهيم بگوييم: «در اين موارد انشاء تحقق ندارد»، اين خلاف وجدان است و اگر بگوييم: «تحقّق دارد»، تعريف مشهور منطبق بر آن نمى باشد. و اين اشكال مسلّمى بر مشهور است.

ثانياً:

بر اساس حرف مشهور بايد دايره انشاءْ محدود به امور اعتباريه باشد در حالى كه در باب طلب گفته مى شود: «طلب داراى دو واقعيت است:
1 ـ واقعيت خارجى يعنى اراده قائم به نفس انسان.
2 ـ واقعيت ذهنى يعنى تصوّر مفهوم طلب».
تصور مفهوم طلب مثل تصور مفهوم انسان است يعنى همان گونه كه با تصور مفهوم انسان، واقعيتى ذهنى براى مفهوم ذهنى انسان تحقق پيدا مى كند، با تصور مفهوم طلب نيز يك واقعيت ذهنى براى ماهيت طلب محقق مى شود.
حال جاى اين سؤال است كه آيا انشاء ـ بنابر آنچه مشهور فرموده اند ـ در رابطه با طلب معنا دارد؟
مشهور مى گويند: «انشاء عبارت از بكار بردن لفظ در معنا، به انگيزه تحقّق معنا در عالم اعتبار است» در حالى كه طلب داراى وجود واقعى و وجود ذهنى است و نمى توان
(صفحه379)
براى آن، وجود اعتبارى فرض كرد كه با گفتن «اِفْعَل» بخواهيم آن وجود را در عالم اعتبار محقّق سازيم.
ولى ممكن است مشهور بگويند: «در باب طلب، نمى توان ملتزم به انشاء شد و همان گونه كه انشاء در رابطه با ماهيت انسان معنا ندارد و كسى نمى تواند ماهيت انسان را انشاء كند، در رابطه با طلب نيز كسى نمى تواند ماهيت طلب را انشاء كند. طلب ـ همانند انسان ـ داراى وجود خارجى و وجود ذهنى است و چنين چيزى قابل انشاء نيست.
بنابراين، اشكال دوّم در صورتى بر مشهور وارد است كه مشهور، مفهوم طلب را قابل انشاء بدانند، در غير اين صورت اشكال وارد نخواهد بود.

2 ـ نظريه محقّق خراسانى (رحمه الله)

محقّق خراسانى (رحمه الله) مى فرمايد: غير از وجودذهنى و وجود خارجىو وجود لفظى و وجود كتبى، وجود ديگرى به عنوان «وجود انشائى» نيزداريم.
وجود انشائى عبارت از اين است كه لفظى در معناى خود استعمال شود ولى هدف استعمال كننده اين باشد كه آن معنا به نفس همين استعمال تحقّق پيدا كند. مثل اين كه شما لفظ «بعتُ» را در معناى خودش استعمال كنيد و هدفتان اين باشد كه آن معنا ـ يعنى تمليك ـ به نفس همين استعمال ايجاد شود، البته نه در واقع، بلكه ايجاد شود به وجود انشائى.
مرحوم آخوند گويا مى خواهد بفرمايد: وجود انشائى، مانند ملكيت و زوجيت است. يعنى همان گونه كه ملكيت، امرى اعتبارى و قائم به غير است، وجود انشائى نيز امرى اعتبارى است، مثلا وقتى «بعتُ» مى گويد، يك چيزى وجود انشائى پيدا مى كند كه عبارت از ملكيت مبيع نسبت به مشترى است ولى اين گونه نيست كه هميشه به دنبال وجود انشائى، اثر مترتب شود، در مورد بيع غاصب، وجود انشائىِ معناى بيع تحقّق پيدا كرده است ولى اعتبار ملكيت تحقّق ندارد چون عقلاء و شارع چنين اعتبارى نمى كنند.
(صفحه380)
ولى همين عقلاء و شارع، وجود انشائى را اعتبار مى كنند و مى گويند: وجود انشائى به عنوان «نفس الأمر» واقعيت دارد نه به عنوان اين كه ما بإزاى خارجى داشته باشد، عنوان «نفس الأمر» اعم از واقعيت است. واقعيت عبارت از وجود خارجى و وجود ذهنى است ولى «نفس الأمر» ـ مانند امور اعتباريه ـ داراى معناى وسيعى است، مثلا ملكيت به هر سببى تحقق پيدا كند بالاخره در نفس الأمر ثابت است يعنى عقلاء، حيازت كننده، وارث و مشترى را مالك مى بينند. بنابراين در همان ظرفى كه ملكيت و امثال آن تحقق دارد يك وجود ديگرى نيز تحقق دارد كه از آن به «وجود انشائى» تعبير مى كنند، كه انسان لفظ را استعمال كند و معنا به همين لفظ ايجاد شود.
اين وجود انشائى علاوه بر اين كه در بيع غاصب تحقق دارد در بعضى از مفاهيم كه داراى واقعيت خارجى و ذهنى هستند نيز وجود دارد، مثلا طلب، داراى واقعيت خارجى ـ يعنى اراده قائم به نفس ـ و واقعيتى ذهنى ـ يعنى تصوّر مفهوم طلب ـ مى باشد، ولى براى طلب، يك وجود انشائى نيز تحقّق دارد. و صيغه افعل، به معناى وجود انشائى طلب است. وجود انشائى طلب، هميشه مسبوق به اراده قائم به نفس نيست بلكه گاهى تخلّف پيدا مى كند. گاهى متكلّم، صيغه افعل را به كار مى برد ولى در نفسش اراده تحقق مأموربه در خارج را ندارد، مثلا وقتى امر مولا امر امتحانى باشد، وجود انشائى طلب تحقق دارد ولى هيچ گونه وجود واقعى براى آن در نفس مولا تحقق ندارد.
ممكن است كسى بگويد: در فلسفه ثابت شده است كه «الشيء ما لم يتشخّص لم يوجد» يعنى وجود، مساوق با تشخص و جزئيت است، تشخّص زيد، به خصوصيات فردى است. تشخّص وجود ذهنى، به همان تصوّر و تصوّركننده است. ولى آيا تشخّص وجود انشائى به چيست؟
مرحوم آخوند مى فرمايد: تشخّص وجود انشائى با شخص انشاءكننده و لفظ اوست به گونه اى كه اگر شخص ديگرى انشاء كند، وجود ديگرى تحقّق پيدا مى كند. و اگر همين شخص با لفظ ديگرى انشاء كند نيز وجود ديگرى خواهد شد، مثل تصوّر و

(صفحه381)
وجود ذهنى كه اگر كسى دو مرتبه مفهوم انسان را تصوّر كند دو وجود ذهنى براى «انسان» تحقّق پيدا مى كند.
خلاصه كلام مرحوم آخوند در مورد وجود انشائى اين است كه وجود انشائى نيز يك وجود است ولى ظرف آن «نفس الأمر» است. همان جايى كه اعتبار در رابطه با ساير مسائل تحقّق دارد. به تعبير ديگر: وجود انشائى به عنوان مظروف براى ظرف اعتبار مى باشد.(1)
با اين بيان، آن دو اشكالى كه بر مشهور وارد بود، بر مرحوم آخوند وارد نمى شود، زيرا طبق بيان مرحوم آخوند انشاء دايره اى وسيع پيدا مى كند و هم در معاملات ـ كه در آنها واقعيتى وجود ندارد و از امور اعتباريه اند ـ و هم در طلب و امثال آن ـ كه داراى واقعيت ذهنى و واقعيت خارجى مى باشند ـ مطرح است. البته توجّه به اين نكته لازم است كه مرحوم آخوند، انشاء را در مورد بعضى از مفاهيم كه داراى واقعيتند مطرح كرده بنابراين نبايد تصوّر شود كه لازمه كلام ايشان اين است كه در مورد مفاهيمى چون مفهوم انسان نيز به لحاظ واقعيت داشتن آن بتوانيم انشاء را مطرح كنيم.

بررسى كلام مرحوم آخوند:

در رابطه با كلام مرحوم آخوند از دو جهت بايد بحث شود:
جهت اوّل: آيا در مفاهيمى كه واقعيت دارند ـ يعنى وجود خارجى و وجود ذهنى دارند ـ وجود انشائى مى تواند تحقق يابد؟ مثلا مفهوم طلب هم داراى وجود خارجى ـ يعنى اراده قائم به نفس ـ و هم داراى وجود ذهنى ـ يعنى تصوّر مفهوم طلب ـ است، آيا غير از اين دو وجود، وجود سوّمى به عنوان وجود انشائى نيز  دارد؟
نظر به اين كه اين جهت از بحث در مباحث مربوط به «اوامر» به طور مفصّل
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص16 و الفوائد: فايده اوّل «فايدة في صيغ الأمر و النهى و غيرهما».
  • رساله فوائد مرحوم آخوند همراه با حاشيه ايشان بر فرائدالاُصول به طبع رسيده است.
(صفحه382)
بررسى خواهد شد، فعلا از آن صرف نظر كرده و بررسى آن را به محلّ خود موكول مى كنيم.
جهت دوّم: ما از مرحوم آخوند سؤال مى كنيم: آيا اگر كسى «بعتُ» را به قصد انشاء استعمال كرد، عقلاء دو اعتبار دارند يا يك اعتبار؟ وقتى بايع مى گويد: «بعتُ» و مشترى مى گويد: «اشتريتُ»، آيا غير از اين است كه عقلاء، ملكيت مشترى را نسبت به مبيع و ملكيت بايع را نسبت به ثمن اعتبار مى كنند؟ آيا قبل از اين اعتبار، اعتبار ديگرى به عنوان «وجود انشائى» مطرح است؟ شما كه مى گوييد: «وجود انشائى، وجود نفس الأمرى است و وجودى در عالم اعتبار است»، در پاسخ به سؤال فوق چه جوابى مى دهيد؟
گفته نشود: «اعتبار وجود انشائى همان اعتبار ملكيت است». زيرا جواب مى دهيم: اين حرف با مبناى مرحوم آخوند، سازگار نيست. بر اساس مبناى ايشان در مورد بيع غاصب ـ با علم به غصبيت ـ وجود انشائى بيع تحقق پيدا كرده ولى اعتبار ملكيت تحقق ندارد. بنابراين در مورد بيع صحيح هم نمى توان گفت اعتبار ملكيت همان اعتبار وجود انشائى است. بلكه بين آن دو، انفكاك وجود دارد.
حال به محقق خراسانى (رحمه الله)مى گوييم: بنابر فرمايش شما، وقتى بايع «بعتُ» را و مشترى «اشتريتُ» را مى گويند، بايد دو اعتبار عقلايى داشته باشيم كه يكى در طول ديگرى است نه اين كه در رديف هم باشند. اعتبار اوّل، اعتبار وجود انشائى ملكيت و اعتبار دوّم اعتبار نفس ملكيت است.
در حالى كه ما وقتى به عقلاء مراجعه مى كنيم مى بينيم دنبال صيغه بيع، دو اعتبار وجود ندارد و همين امر موجب بُعد كلام مرحوم آخوند مى شود.

3ـ نظريه محقّق اصفهانى (رحمه الله)

مرحوم محقّق اصفهانى در بحث طلب و اراده مطلبى را به عنوان تفسير كلام مرحوم آخوند مطرح مى كند سپس مى فرمايد: ما ناچاريم كلام مرحوم آخوند را بر اين