جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه390)
ملكيت دارد. و براساس كلام مشهور نيز در انشائيات دو اعتبار وجود دارد: يكى اعتبار سبب و ديگرى اعتبار مسبّب در نتيجه كلام مرحوم آخوند بر كلام مشهور ترجيح دارد زيرا به كلام مرحوم آخوند، يك اشكال، ولى به كلام مشهور، دو اشكال وارد است.
البته ما بحث ديگرى نيز با مرحوم آخوند داريم كه آيا وجود انشائى در رابطه با مفاهيمى ـ مثل طلب ـ كه داراى واقعيت مى باشند نيز تحقّق دارد يا فقط در مورد مفاهيم اعتباريه است؟
اين جهت بحث را در مباحث مربوط به «صيغه افعل» مطرح خواهيم كرد.
(صفحه391)

مسأله هشتم


اسماء اشاره و ضماير

مرحوم آخوند، پس از بحث در مورد خبر وانشاء به ذكر مطالبى پيرامون اسماء اشاره و ضماير پرداخته و مى فرمايد:
مطلبى كه در ارتباط با وضع در حروف گفتيم،(1) در مورد اسماء اشاره و ضماير نيز
  • 1 ـ يادآورى: مرحوم آخوند در باب وضع در حروف فرمود: كلمه «مِنْ» و لفظ «ابتداء» در تمام مراحل سه گانه وضع، موضوع له و مستعمل فيه اتحاد دارند. واضع، مفهوم كلّى ابتدا را درنظر گرفته و لفظ را براى همان مفهوم كلّى وضع كرده است و در مقام استعمال نيز، لفظ را در همان مفهوم كلّى، استعمال كرده است و فرقى كه بين حرف و اسم وجود دارد اين است كه محلّ استعمال حرف با محلّ استعمال اسم تفاوت دارد. جايى كه «ابتداء» به صورت مستقل استعمال شود و غرض متكلّم، مستقلا به اين مفهوم تعلّق گرفته باشد كلمه «الابتداء» به كار برده مى شود و جايى كه غرض متكلّم اين باشد كه «ابتداء» را به عنوان حالت و آلت براى غير، استعمال كند كلمه «مِنْ» را استعمال مى كند ولى در هر دو مورد لفظ «الابتداء» و لفظ «مِنْ» در همان معناى كلّى «ابتداء» استعمال شده اند.
(صفحه392)
شبيه همان مطالب را مى گوييم، سپس مى فرمايد:
در اسماء اشاره و ضماير نيز، معنا كلّى است و هيچ جزئيتى در معناى اين ها ـ به عنوان موضوع له يا مستعمل فيه ـ دخالت ندارد. لفظ «هذا» براى كلّىِ «مفرد مذكّر» و لفظ «هو» نيز براى كلّىِ «مفرد مذكّر» و لفظ «أنت» و «إيّاك» نيز براى معناى كلّىِ «مفرد مذكّر» وضع شده اند. واضع، معناى كلّى «المفرد المذكّر» را در نظر گرفته و لفظ را براى آن، وضع كرده است و در مقام استعمال نيز، در همان معنا استعمال مى شود. ولى جاى استعمال هريك از اين ها با يكديگر فرق دارد.
كلّىِ «مفرد مذكّر» به چند صورت استعمال مى شود:
اگر مى خواهيد به صورت اشاره حضورى به آن اشاره كنيد، در اين جا از لفظ «هذا» استفاده مى كنيد. ولى اشاره، در معناى هذا نيست، اشاره حضورى به عنوان مكان استعمال مطرح است.
و اگر مى خواهيد به صورت اشاره غيرحضورى (اشاره به غائب) به آن اشاره كنيد، در اين جا از كلمه «هو» استفاده مى كنيد.
و اگر به جاى اشاره، خطاب مطرح باشد «إيّاك» را به كار مى بريد. مرحوم آخوند مى فرمايد: اشاره و تخاطب، ملازم با تشخّصند و كلّى را نمى توان مورد اشاره خارجيه قرار داد، نه به صورت اشاره حضورى و نه به صورت اشاره غير حضورى. و نيز كلّى را نمى توان مخاطب قرار داد مگر به صورت مجاز. ولى بايد توجّه داشت كه اين تشخّص، نه در معناى موضوع له دخالت دارد و نه در مستعمل فيه، زيرا خود اشاره و تخاطب، هيچ دخالتى در معنا ندارند بلكه به عنوان محلّ و مكان استعمال مطرحند. درنتيجه، موضوع له در «هذا»، «هو»، «إيّاك»، «أنت» و... مفهوم كلّى «المفرد المذكّر» است ولى محلّ استعمال هريك از اين ها با ديگرى فرق دارد. همان طور كه در باب اسماء و حروف گفتيم: لحاظ استقلاليت و آليت، هيچ دخالتى در معنا ندارد بلكه فقط به عنوان چيزى كه محلّ استعمال را مشخّص مى كند مطرح است.(1)
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص16 ـ 19
(صفحه393)

بررسى كلام مرحوم آخوند

اگرچه ما اصل مبناى مرحوم آخوند در مورد حروف را نپذيرفتيم و گفتيم: موضوع له در حروف غير از موضوع له در اسماء است ولى در عين حال بايد كلام مرحوم آخوند را مورد بررسى قرار دهيم.
اين مطلب را همه ـ حتى مرحوم آخوند ـ قبول دارند كه كلمه «هذا» در جايى به كار مى رود كه اشاره حضورى مطرح باشد، البته نمى خواهيم بگوييم اشاره در موضوع له آن دخالت دارد.
اشاره، يكى از معانى حرفيه است، زيرا معانى حرفيه عبارت از نسبت ها و اضافاتى است كه قائم به دو طرف است، مثلا ظرفيت، يك اضافه به ظرف دارد و يك اضافه به مظروف. در «زيد في الدار» مى گفتيم: معناى «في» عبارت از نسبت واقعيه اى است كه بين «زيد» و «الدار» تحقّق دارد و چنين واقعيتى ـ هرچند به عنوان واقعيت چهارم كه مرحوم اصفهانى فرمود ـ غيرقابل انكار است.
اشاره نيز يك واقعيت و حقيقتى است كه متقوّم به طرفين است: يك طرف آن، «مُشير» و طرف ديگر آن «مشارإليه» است. بنابراين اشاره، معنايى حرفى و داراى واقعيت است و قدرمسلّم اين است كه كلمه «هذا» درجايى استعمال مى شود كه اين اشاره حضورىِ داراى واقعيتِ نسبى، تحقّق داشته باشد. هرچند به قول مرحوم آخوند اين اشاره حضورى به عنوان محلّ استعمال است نه به عنوان مستعمل فيه.
حال وقتى ما اشاره را مورد بررسى قرار دهيم مى بينيم اشاره واقعى و حقيقى بر دو نوع است:
1 ـ اشاره عملى: و آن اشاره اى است كه با عمل تحقّق پيدا مى كند بدون اين كه لفظْ در آن دخالت داشته باشد، مثل اين كه كسى از در وارد شود و شما با چشم يا دست به رفيقتان اشاره مى كنيد كه فلان شخص وارد شد.
2 ـ اشاره لفظى: و آن اشاره اى است كه با لفظ، تحقّق پيدا مى كند، اين اشاره در مورد اسماء اشاره و بعضى از ضماير ـ مثل ضمير غايب ـ تحقق دارد.
(صفحه394)
حال جاى اين سؤال است كه آيا همان طور كه اشاره عملى، داراى استقلال است و نيازى به لفظ ندارد، اشاره لفظى نيز داراى استقلال است و نيازى به اشاره عملى ندارد; يا اين كه بايد هميشه همراه اشاره لفظى يك اشاره عملى هم وجود داشته باشد، يعنى هم «هذا» را بگويد و هم با دست يا چشم و... اشاره اى به طرف مشارإليه داشته باشد؟

كلام آيت الله خويى«دام ظلّه»


از كلام ايشان برمى آيد كه اشاره لفظى، بدون اشاره عملى ممكن نيست ولى اشاره عملى، بدون اشاره لفظى ممكن است.(1)
بررسى كلام آيت الله خويى«دام ظلّه»
آيا ايشان روى چه حسابى اين مطلب را فرموده است؟
اگر بفرمايد: وجدان، چنين چيزى را مى گويد، در پاسخ مى گوييم:
اوّلا: وجدان، چنين حكمى ندارد. بلى، در اكثر موارد، اشاره لفظى همراه با اشاره عملى است ولى اين اشاره عملى، جنبه تأكيد دارد. اگر زيد با بكر نزاعى داشت و سراغ حاكم شرع رفتند سپس زيد شروع به صحبت كردن نمود و گفت: بكر اين بلا را به سر من آورده است، در حالى كه در اين جا هيچ اشاره عملى در كار نيست. آيا كلمه «اين» كه ترجمه فارسى «هذا» است و اشاره عملى هم همراه آن نيست، از نظر اشاره داراى نقص و كمبودى است؟ آيا چنين استعمالى غيرصحيح، يا لااقل غير حقيقى است؟ خير، لازم نيست همراه با اشاره لفظى، يك اشاره عملى نيز وجود داشته باشد.
ثانياً: مگر «هذا» و ساير اسماء اشاره، فقط براى صحبت كردن وضع شده اند؟ آيا وقتى «هذا» را در كتابت به كار مى بريد، اشاره عملى آن كجاست؟ آيا در دو آيه {ذلك
  • 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص91