جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه430)
(صفحه431)
مقدّمه
مرحوم آخوند، به دنبال بحث حقيقت و مجاز بحثى را مطرح كرده كه به طور كلّى از بحث استعمال لفظ در معنا خارج است. در بحث قبل، سخن از معنا بود، زيرا لفظ ـ چه در مورد حقيقت و چه در مورد مجاز ـ در معنايى استعمال شده بود و ما بحث مى كرديم كه آيا اين معنا در تمام موارد، موضوع له است؟ يا درخصوص استعمالات حقيقى، موضوع له است و در استعمالات مجازى، غير موضوع له است.
ولى در اين جا عنوان سوّمى در كار است يعنى وقتى لفظ را اطلاق مى كنيم، معنايى درنظر نمى گيريم بلكه در اطلاق لفظ، همان لفظْ مورد نظر متكلّم است. اين گونه تعبيرات و اطلاقات را مرحوم آخوند به چهار قسم تقسيم كرده است، كه بعد از روشن شدن اقسام آنها بايد در دو مقام بحث كنيم:
مقام اوّل: آيا چنين تعبيرات و اطلاقاتى صحيح است؟
مقام دوّم: برفرض صحّت اين اطلاقات، آيا در اين موارد عنوان استعمال تحقّق دارد؟ ذكر اين نكته لازم است كه اين اطلاقات، ربطى به مبناهايى كه در مورد مجاز
(صفحه432)
مطرح بود ندارد، زيرا تمام مبناهايى كه در آنجا مطرح بود مربوط به جايى بود كه ما معناى ديگرى غير از معناى موضوع له داشتيم ولى مشهور مى گفتند: «لفظ ـ مثل اسد ـ به طور مستقيم در معناى دوّم ـ يعنى رجل شجاع ـ استعمال شده و اين استعمال، استعمال در غيرماوضع له است». و سكّاكى مى گفت: «در مورد استعاره، لفظ ـ مثل اسد ـ در همان معناى اوّل ـ يعنى حيوان مفترس ـ استعمال شده است و ادّعا كرده ايم كه معناى دوّم ـ يعنى رجل شجاع ـ از مصاديق معناى اوّل ـ يعنى حيوان مفترس ـ است». و صاحب «وقاية الأذهان» مى گفت: «در تمام مجازات، اراده استعمالى، به معناى اوّل ـ يعنى حيوان مفترس ـ و اراده جدّى، به معناى دوّم ـ يعنى رجل شجاع ـ تعلّق گرفته است».
بنابراين، در آنجا دو معنا مطرح بود ولى در اين جا فقط لفظ مطرح است و پاى معنا در كار نيست.

اقسام چهارگانه اطلاق لفظ و اراده لفظ

1 ـ اطلاق لفظ و اراده نوع همان لفظ: اين قسم داراى دو مثال است:
مثال اوّل: نوعِ آن، به گونه اى باشد كه شامل شخص اين لفظ هم بشود، مثل اين كه بگوييد: «زيدٌ لفظٌ»، و از زيد، «هرچه لفظ زيد است» را اراده كنيد به طورى كه حتّى خود اين «زيد» كه از دهان شما خارج مى شود را شامل شود.
مثال دوّم: مثالى است كه مرحوم آخوند مطرح كرده است كه نوع، اراده شده و اين نوع، شامل نفس اطلاق شما نيست ولى موارد ديگر را شامل است، مثل «ضَرَبَ فعل ماض»، اين «ضَرَبَ» از تمام «ضَرَبَ»ها حكايت مى كند يعنى همه «ضَرَبَ»ها فعل ماضى هستند ولى شخص اين «ضَرَبَ» ـ كه شما استعمال كرديد ـ را شامل نمى شود، زيرا اين «ضَرَبَ» فعل ماضى نيست بلكه مبتداست.
2 ـ اطلاق لفظ و اراده صنف آن لفظ: اين هم دو مثال دارد:
مثال اوّل: جايى است كه صنف، شامل خودِ مثال هم مى شود،مثل اين كه گفته
(صفحه433)
شود: «زيد، در جايى كه اوّل كلام واقع شود مبتداست»، اين از يك طرف، صنف است زيرا زيد در «ضَرَبَ زيدٌ» را شامل نمى شود و از طرف ديگر، شامل خودش هم مى شود چون اين «زيد» هم در اوّل كلام واقع شده و عنوان مبتدا پيدا كرده است.
مثال دوّم: جايى است كه صنف، شامل خود مثال نمى شود، مثل اين كه گفته شود: «زيدٌ ـ في ضرب زيدٌ ـ فاعلٌ» اين مثال درست است، هرجا زيد، مرفوع بوده و دنبال فعل معلومى ذكر شود فاعل است. و زيد در اين مثال، صنف است زيرا زيد در «زيدٌ ضَرَبَ» خارج مى شود ولى شامل خودش نمى شود زيرا زيد در آن مثال، مبتداست.
3 ـ اطلاق لفظ و اراده مثل (يعنى فرد ديگر): مثل اين كه شخصى وارد مى شود و مى گويد: «زيد»، بعد شما به رفيقتان مى گوييد: «اين زيد ـ كه از دهان ديگرى خارج شد ـ علم شخصى است» و نظرتان به شخصِ اين است. اين جا لفظ زيد را اطلاق كرديد و اراده شخص كرديد.
مثال روشن تر: استاد به شاگرد مى گويد: جمله «جاء زيدٌ من السفر» را تركيب كن. شاگرد مى گويد: زيد، فاعل است. در اين جا مراد شاگرد از كلمه «زيد» همان «زيد»ى است كه از دهان استاد خارج شده است چون شخصِ آن جمله را تركيب مى كند. اين اطلاق لفظ است ولى اراده معنا نيست بلكه مراد از آن، لفظ ديگرى مثل همين لفظ است. و نيز وقتى مى گويد: «جاء، فعل ماضى است»، مراد همان «جاء» است كه در كلام استاد استعمال شده است.
4 ـ اطلاق لفظ و اراده شخص همان لفظ: مرحوم آخوند براى اين قسم به «زيدٌ لفظٌ» مثال زده است البته فرموده است: به شرط اين كه متكلّم، شخص اين «زيد» را اراده كرده باشد.
مثال بهترى كه در اين زمينه مى توان ذكر كرد اين است كه مثلا گاهى از يك متكلّم، تعبير زننده اى صادر مى شود، كسى به او مى گويد: آيا اين تعبير از شماست؟ او مى گويد: «نعم، هذا لفظى». بله، فلان تعبير را من گفته ام.
البته به جاى «هذا» نفس همان لفظ و تعبير را مى گويد. در اين جا، لفظ را اطلاق
(صفحه434)
كرده و شخص لفظ را اراده كرده است يعنى لفظ را در خودش استعمال كرده، بدون اين كه نوع يا صنف يا مثل را اراده كرده باشد.
حال كه چهار قسم اطلاق لفظ معلوم گرديد، لازم است در دو مقام بحث شود:
مقام اوّل: آيا اين گونه اطلاقات (اطلاق لفظ و اراده لفظ) صحيح است؟
مقام دوّم: برفرض كه چنين اطلاقى صحيح باشد، آيا در اين موارد، عنوان استعمال تحقّق دارد؟

مقام اوّل

آيا اطلاق لفظ و اراده لفظ، صحيح است؟


صحت سه قسم اوّل، مورد اتّفاق است. ولى قسم چهارم، مورد مناقشه صاحب فصول (رحمه الله) قرار گرفته است.

كلام مرحوم آخوند در ارتباط با صحّت سه قسم اوّل

مرحوم آخوند در اين زمينه دو دليل اقامه كرده است:
دليل اوّل: در باب مجازات، مطلبى گفتيم كه به صورت ضابطه كلّى در اين جا نيز جريان دارد. آن مطلب اين است كه ما صحّت استعمال را عبارت از حُسن استعمال دانستيم و در اين جا هم حسن استعمال وجود دارد. چه فرقى وجود دارد بين اين كه كسى قضيّه «زيدٌ قائم» را تشكيل دهد يا قضيّه «زيدٌ لفظٌ» را مطرح كرده و به جهت غرضى كه دارد نوع زيد را اراده كند؟ از نظر حسن استعمال، هيچ فرقى بين اين دو وجود  ندارد.
دليل دوّم: اين اطلاقات، گاهى در مورد الفاظى كه هيچ معنايى ندارد، وجود دارد، مثلا اگر گفته شود: «ديزٌ لفظٌ»، آيا اين غلط است؟ خير، غلط نيست زيرا لفظ مهمل اگرچه ارتباطى با معنا ندارد ولى از عالم لفظ بيرون نرفته بلكه يكى از اقسام لفظ است.