جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه462)
پدر سؤال شود هدف شما از اين كه اسم «زيد» را براى فرزندتان وضع كرديد چيست؟ آيا هدف بيش از اين است كه اين لفظ، دلالت بر اين معنا داشته باشد؟ آيا بيش از اين است كه اگر اين لفظ نبود ما ناچار بوديم با اشاره عمليه، آن مدلول را معرفى كنيم؟ آيا در اشاره عمليه، مقتضاى اشاره چقدر است؟ آيا در اشاره عمليه عنوان اراده و مراد تحقّق دارد يا مجرّد نشان دادن و دلالت عمليّه است؟ در اين جا دلالت عمليّه در قالب وضع در باب الفاظ مطرح شده است، آيا الفاظ بر معنايى بيش از آنچه كه اشاره عمليه بر آن دلالت مى كند، دلالت دارند؟ خير، بلكه براى تسهيل و سهولت آمده اند علامتى براى معنا قرار داده اند و در علامت و دلالت، مسأله اراده نقشى ندارد.
بنابراين، آنچه مستدل مى گفت كه «اراده در هدف وضع دخالت دارد و اين اراده، در باب وضع ايجاد تضيّق مى كند»، مورد قبول نيست، هدف واضع، مجرّد دلالت و حكايت و مجرّد جايگزينى لفظ نسبت به اشاره عمليه است و همان نقشى را كه اشاره عمليّه ايفا مى كرد، لفظ و وضع هم همان نقش را ايفا مى كند و هدف واضع، بيش از اين نخواهد بود.
ثانياً: بر فرض كه دخالت اراده را بپذيريم و بگوييم: «چون اراده در علت غايى نقش دارد، در معلول هم ـ كه عبارت از وضع است ـ تضيّقى بهوجود مى آيد و اين تضيّق، در رابطه با اراده است». ولى آيا اگر از ناحيه دخالت اراده در علت غايى، تضيّقى در ناحيه وضع پيدا شود، مدّعاى شما ثابت شده است؟
خير، ممكن است ما قائل به تضيّق شويم ولى حرف شما را نزنيم، زيرا شما در ادّعاى خودتان يك معناى خاصّ را ادّعا كرديد. شما نمى گفتيد: اراده دخالت دارد، بلكه مى گفتيد: اراده، در موضوع له دخالت دارد، يا به صورت جزئيت و يا به صورت شرطيت و قيديت. ولى دليلى كه اقامه كرديد اين معنا را اثبات مى كند كه وضع، معلولِ علت غايى است و در علت غايى، اراده مطرح است پس وضع هم تضيّقى در رابطه با اراده دارد.
ولى آيا نحوه اين تضيّق به چه صورت است؟ آيا اراده به صورت جزئيت در موضوع له دخالت دارد؟ يا به صورت شرطيت؟ يا اين كه تضيّق به اين صورت است كه
(صفحه463)
بگوييم: «وضع، در مواردى تحقّق دارد كه اراده تحقّق داشته باشد». نه اين كه اراده، دخالت در موضوع له داشته باشد. ارتباط وضعى بين لفظ با معنا در جايى است كه اراده باشد، ولى اين كه اراده، داخل در موضوع له باشد از كجا استفاده مى شود؟ مگر تضيّق وضعى، فقط در رابطه با موضوع له است؟ خير، گاهى وضع، داراى تضيّق است و ربطى به موضوع له ندارد.
اگر بخواهيم در اين رابطه يك تشبيهى ذكر كنيم همان نزاعى كه بين صاحب معالم و صاحب قوانين در مورد استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد مطرح است در اين جا مطرح مى كنيم:
صاحب معالم مى گويد: هر لفظى براى معنا به قيد وحدت وضع شده است و قيد وحدت، در موضوع له دخالت دارد. و اگر بخواهيم لفظ «عين» را در بيش از يك معنا استعمال كنيم بايد قيد وحدت كنار رفته و تمام الموضوع له، بعض الموضوع له شود.(1)
ولى صاحب قوانين مى گويد: قيد وحدت، در موضوع له نقش ندارد بلكه در رابطه با وضع است، به اين صورت كه واضع، وقتى لفظ «عين» را براى «عين باكيه» وضع مى كرد، «عين باكيه» گويا مقرون به وصف وحدت بوده است، يعنى «عين باكيه» ـ درحال وحدت ـ به عنوان موضوع له براى «عين» قرار گرفته، به صورت قضيّه حينيّه. و اين قيد وحدت، در موضوع له، به عنوان جزئيت و شرطيت، دخالت ندارد.(2)
در اين جا نيز مى گوييم:
آن مقدارى كه بعد از تسليم جواب اوّل مى پذيريم اين است كه هرجا اراده نباشد وضع نيست و هرجا اراده باشد، وضع هست. ولى معناى «هرجا اراده باشد، وضع هست» اين نيست كه اراده در معناى موضوع له دخالت دارد. تضيّقى كه معلول از ناحيه علّت پيدا مى كند، اين معنا را نمى رساند كه هم وضع مرتبط به اراده است و هم اراده در
  • 1 ـ معالم الدّين، ص 39
  • 2 ـ قوانين الاصول، ج1، ص 63 و 64
(صفحه464)
موضوع له داخل است.
در نتيجه دليل شما با مدّعا تطبيق نمى كند. مدّعا، دخالت اراده در موضوع له است و دليل، تضيّق وضع است. يعنى در صورت عدم اراده، وضعى وجود ندارد و در صورت اراده، وضع وجود دارد ولى آيا اراده چه نقشى در موضوع له دارد؟ دليل شما برآن دلالت نمى كند.

بيان مرحوم آخوند در ارتباط با كلام عَلَمين

مرحوم آخوند از عَلَمين (شيخ الرئيس و خواجه نصيرالدين طوسى) نقل كرده كه آنان گفته اند: «الدلالة تابعة للإرادة»، يعنى دلالت، فرع اراده است و به دنبال اراده تحقّق پيدا مى كند.(1)
كسانى كه اراده را در معناى موضوع له دخيل مى دانند خواسته اند كلام اين دو بزرگوار را به عنوان دليلى براى مدّعاى خود قرار دهند به اين بيان كه اگر اراده، دخالت در موضوع له داشته باشد، مى توان گفت: «الدلالة تابعة للإرادة»، زيرا اگر اراده نباشد معنا كامل نشده است، يا جزء آن ناقص است و يا قيد آن و درنتيجه دلالتى براى لفظ بر معنا نيست. ولى اگر اراده، وجود داشته باشد مى توان گفت: دلالت، تحقّق دارد، زيرا با وجود اراده، معنا كامل شده است. قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له مى گويند: كلام عَلَمين، توجيهى غير از آنچه ما گفتيم ندارد.
مرحوم آخوند، در جواب از اين استدلال فرموده است: هر لفظى ـ اگرچه مفرد باشد  ـ داراى دو دلالت است: دلالت تصوريّه و دلالت تصديقيه. مثلا دلالت تصوريّه
  • 1 ـ شيخ الرئيس (رحمه الله) مى فرمايد: «ذلك لأنّ معنى دلالة اللفظ هو أن يكون اللفظ اسما لذلك المعنى على سبيل القصد الأوّل» رجوع شود به: الشفاء، قسم المنطق، ج 1، المقالة الاولى، الفصل الثامن، ص 42 و علامه حلّى (رحمه الله) از استاد خود محقق طوسى (رحمه الله) نقل كرده: «إنّ اللفظ لايدلّ بذاته على معناه بل باعتبار الإرادة و القصد». رجوع شود به: الجوهر النضيد في شرح التجريد، ص4
(صفحه465)
در مورد لفظ «زيد» اين است كه با شنيدن اين لفظ، ذهن سامع به معناى آن منتقل مى شود. در دلالت تصوريّه، رابطه لفظ با متكلّم مطرح نيست بلكه فقط رابطه لفظ با معناى خودش مطرح است و آن اين است كه مجرّد شنيدن اين لفظ، سبب شود كه ذهن سامع به معنا منتقل شود و ذهن او به عنوان مرآت براى آن موضوع خارجى مطرح باشد.
دلالت تصديقيّه در مورد لفظ «زيد» اين است كه سامع با شنيدن اين لفظ، تصديق كند كه متكلّم، معناى «زيد» را اراده كرده است، يعنى متكلّم، از لفظ «زيد» وجود خارجى «زيد» را اراده كرده است، و اراده كرده همان معنايى را كه با شنيدن لفظ «زيد» به ذهن سامع خطور كرده است.
مرحوم آخوند مى فرمايد: كلام عَلَمين ـ يعنى «الدلالة تابعة للإرادة» ـ در رابطه با دلالت تصديقيه است. يعنى عَلَمين مى خواهند بگويند: دلالت تصوريه، شرطى ندارد. بلكه مجرّد وضع، براى آن كفايت مى كند. وقتى لفظ، براى معنايى وضع شد، ذهن سامع، با شنيدن لفظ به معناى آن منتقل مى شود. ولى در دلالت تصديقيه، به مرحله اى بالاتر رفته و مى خواهيم بگوييم: اين معناى موضوع له، مرادِ متكلّم هم هست. اين ديگر ربطى به وضع ندارد بلكه تابع اراده است. روشن است در جايى مى توان گفت: اين معنا، مراد متكلّم است كه متكلّم، آن را اراده كرده باشد. به همين جهت است كه در دلالت تصديقيه شرطى را ذكر كرده اند كه در دلالت تصوريّه ذكر نكرده اند و آن شرط اين است كه در دلالت تصديقيه بايد احراز كنيد كه متكلّم، در مقام بيان مراد است.
در نتيجه، مطلبى را كه عَلَمين فرموده اند، چيزى است كه مورد قبول همه است زيرا در صورتى مى توان گفت: متكلّم، معناى «زيد» را اراده كرده است، كه او واقعاً چنين چيزى را اراده كرده باشد. و اگر او بگويد: من معناى «زيد» را اراده نكرده ام، دلالت تصديقيه دركار نخواهد بود.
در حالى كه بحث ما در رابطه با دخالت يا عدم دخالت اراده در معناى موضوع له،
(صفحه466)
مربوط به دلالت تصوريه است. ما مى خواهيم ببينيم آيا اراده حقيقيه، جزء معناى موضوع له است تا با شنيدن لفظ «زيد»، اراده هم به ذهن ما بيايد يا نه؟ ولى كلام عَلَمين مربوط به دلالت تصديقيه است.(1)

بررسى كلام مرحوم آخوند

حضرت امام خمينى«دام ظلّه» و بزرگان ديگر، كلام مرحوم آخوند را مورد اعتراض قرار داده و فرموده اند:
اگر كلام عَلَمين را بر دلالت تصديقيه حمل كنيم ـ آن گونه كه مرحوم آخوند مى فرمود ـ لازم مى آيد كه عَلَمين، معناى روشن و بى نياز از بيان را مطرح كرده باشند. زيرا مرحوم آخوند، دلالت در كلام عَلَمين را اين گونه معنا كرد كه اگر لفظ بخواهد دلالت كند بر اين كه معنا مراد متكلّم است و احراز كرديد كه متكلّم در مقام بيان مراد و ابراز مقصود است، بايد اراده اى دركار نباشد. و اين معنا توضيح واضحات است و نيازى به بيان ندارد، زيرا در اين صورت، كلام عَلَمين به اين معنا مى شود كه «دلالة اللفظ على أن يكون معناه مراداً للمتكلّم تابع لأن يكون مراداً للمتكلّم». در حالى كه عَلَمين مى خواسته اند امر غيرواضحى را بيان كنند.
حضرت امام خمينى«دام ظلّه» مى فرمايد: ما ناچاريم «دلالت» در كلام عَلَمين را به «دلالت تصوريه» معنا كنيم، يعنى اراده، در انتقال ذهن به معنا دخالت دارد. ولى دخالت داشتن اراده در انتقال ذهن به معنا، غير از عنوان بحث است كه آيا اراده، در معناى موضوع له دخالت دارد يا نه؟
درحقيقت، آن اشكالى كه به مقدّمه اوّل آنان (قائلين به دخالت داشتن اراده در معناى موضوع له) وارد كرديم اين جا نيز وارد است.
قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له، در مقدّمه اوّل خود از راه هدف وضع
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص23