جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه473)

امر ششم


وضع در مركّبات


(صفحه474)
(صفحه475)

تحرير محلّ بحث:


آيا در مركّبات ـ خصوصاً در مركّبات تامّه، مثل «زيد قائم» ـ غير از وضع مفردات و هيئات، وضع ديگرى براى مجموع مركّب وجود دارد؟
در جمله «زيدٌ قائمٌ» كلمه «زيد» داراى وضع شخصى است و كلمه «قائم» نيز به لحاظ ماده اش داراى يك وضع و به لحاظ هيئت «فاعل» هم داراى يك وضع است. در بحث وضع شخصى و نوعى گفتيم: معمولا وضع مادّه، وضع شخصى و وضع هيئت وضع نوعى را داراست. علاوه بر اين ها، هيئت جمله خبريه نيز داراى يك وضع است. حال موضوع له آن چيست؟ معروف بين أهل منطق اين است كه موضوع له آن «نسبت» است و ما گفتيم: موضوع له آن «هوهويت» است. ولى در اين جا به موضوع له كارى نداريم آنچه مى خواهيم بگوييم، اين است كه هيئت جمله خبريه، وضع دارد.
در اين بحث مى خواهيم ببينيم آيا علاوه بر وضع مفردات و هيئت جمله خبريه، براى مجموع «زيدٌ قائمٌ» هم وضع ديگرى مطرح است؟
منشأ پيدايش اين بحث اين است كه در كلمات بعضى از ادبا آمده است: «كما أنّ
(صفحه476)
للمفرد وضعاً كذلك للمركّب وضع».
اگر مراد اينان از وضع مركّبات، همان هيئت جمل باشد، يعنى بخواهند بگويند: در «زيدٌ قائم»، همان گونه كه مفردات داراى وضعند، هيئت تركيبيه و هيئت جمله خبريه هم داراى وضع است، ما با آنان بحثى نداريم. ولى هم ظاهر كلامشان مخالف با اين معناست و هم بعضى از آنان گفته اند: «مفاد مجموع مركب، همان مفاد هيئت جمله خبريه است». ازاين تعبيرمعلوم مى شود كه مركب را غير از هيئت جمله خبريه دانسته اند و مجموع مركب را حساب ديگرى برايش قائلند. و ظاهر كلامشان هم همين معناست.

دليل اوّل بر ردّ نظريه وضع براى مجموع مركّب

هدف از وضع، عبارت از اين است كه واضع ملاحظه كرده مطالب و حقايقى در اين عالم تحقّق دارد و اگر بخواهند اين مطالب را بهوسيله اشاره حسّيه در اختيار يكديگر قرار دهند، غيرممكن و يا مشكل است لذا مسأله وضع را مطرح كرده و گفته است: هروقت كلمه «انسان» گفته شود، ماهيت «حيوان ناطق» ـ كه نوعى از انواع حيوان است ـ اراده شود و هروقت كلمه «زيد» گفته شود، اين موجود خارجى متعيّن در خارج اراده شود و... پس در حقيقت، هدف از وضع، ارائه معانى موضوع له است. به همين جهت مى بينيم، پدر تا وقتى پدر نشده نام گذارى نمى كند ولى وقتى پدر شد، خود را محتاج اين امر مى بيند كه نامى براى فرزند خود انتخاب كند تا اين نام حاكى و نشانگر همين واقعيت خارجى به نام مولود جديد باشد و كسى كه زمينه فرزند در او وجود ندارد اگر نامگذارى كند مورد تمسخر قرار مى گيرد كه لفظ را براى چه چيزى وضع مى كنى؟ هرجا وضع تحقّق داشته باشد بايد بفهميم كه معنايى وجود دارد و يك واقعيتى تحقّق دارد.
اشكال: بعضى از عناوين وجود دارند كه داراى حقيقت نيستند و معناى محقّق و واقعى براى آنها تحقّق ندارد، مثل شريك البارى. شريك البارى عنوانى است كه برهان بر امتناع آن قائم است، پس واقعيتى ندارد. اجتماع نقيضين نيز عنوانى است كه داراى
(صفحه477)
استحاله است پس واقعيت هم نمى تواند داشته باشد. پس چرا اين ها لفظ دارند؟ لفظى كه در پشت آن، واقعيت و حقيقتى وجود ندارد. پس اين طور نيست كه دايره وضع، محدود باشد به جائى كه يك واقعيت دركار باشد. از اين اشكال، به دو صورت مى توان جواب داد:
جواب اوّل: اين گونه الفاظ، به تنهايى داراى وضع نيستند. واضع، شريك البارى را وضع نكرده است، آنچه را واضع وضع كرده لفظ «البارى» براى ذات خداوند و لفظ «شريك» براى مطلق شريك ـ كه يك حقيقت و واقعيت است ـ مى باشد و اين مضاف و مضاف اليه را شما درست كرديد تا موضوع براى «محال» قرار دهيد. «اجتماع النقيضين» نيز به همين صورت است كه مضاف و مضاف اليه را شما درست كرده ايد تا موضوع براى محال يا ممتنع قرار دهيد. و واضع ـ در هيچ لغتى ـ نيامده معناى بخصوصى براى «اجتماع النقيضين» ذكر كند.
و در مورد الفاظى چون «ممتنع» و «محال» ـ كه صورت تركيبى ندارند ـ نيز مى گوييم: واضع، اين ها را وضع نكرده است و اين تركيب ماده و هيئت را شما درست كرده ايد. در «ممتنع» دو وضع وجود دارد: يك وضع در رابطه با هيئت و يك وضع در رابطه با مادّه. هريك از مادّه و هيئت، فى نفسه داراى معنا مى باشند و حكايت از معنا مى كنند و اين شما هستيد كه مادّه و هيئت را تلفيق كرده ايد و كلمه «ممتنع» را از آن درست كرده ايد.
جواب دوّم: مقصود ما از واقعيت، تحقّق و عينيت نيست بلكه مقصود چيزى است كه قابل سلب و ايجاب باشد. چنين چيزى را ممكن است عدّه اى خيال كنند تحقّق دارد و عدّه اى خيال كنند تحقّق ندارد بلكه حتى اگر جايى باشد كه همه قبول دارند عدم تحقّق آن را ـ مثل مسأله اجتماع نقيضين ـ ولى در عين حال، چنين عنوانى ـ از حيث اين كه مى خواهد موضوع براى «محال» قرار گيرد ـ داراى واقعيت است. ما مى دانيم نه تنها اجتماع نقيضين محال است بلكه ريشه تمام واقعيات عالم، به استحاله اجتماع نقيضين برمى گردد و اگر اين مسأله را كنار بگذاريم، هيچ چيز را نمى توانيم ثابت كنيم،