جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه506)
مى شود و قبل از آن كه مسأله كاشفيتِ تبادر را مورد استفاده قرار دهد هيچ گونه علم تفصيلى به معناى «صعيد» نداشت ولى در قلب و ذهن او اين معنا وجود داشت بدون اين كه به آن توجّه داشته باشد، تا اين كه از راه تبادر، به علم خود توجّه پيدا مى كند. ولى در مسأله «صحّت حمل» اين گونه نيست كه يك طرف، لفظ و طرف ديگر، معنا باشد. قضيّه حمليّه، روى لفظ و معنا دور نمى زند. «مطلق وجه الأرض» ـ به عنوان يك معنا ـ موضوع قرار گرفته و معناى صعيد هم بر آن حمل شده است. محمول را ما محمول قرار داده ايم و نمى شود براى خود ما مجهول و مغفول عنه باشد. بايد يك شىء روشن و مورد التفات و توجّه نفس را محمول براى «مطلق وجه الأرض» قرار دهيم. درنتيجه لازم مى آيد كه قبل از تشكيل قضيّه حمليه، معناى «صعيد» به طور كامل براى ما معلوم باشد و نيازى به تشكيل قضيّه حمليّه پيش نيايد.
اين اشكال خيلى مهم است و قابل دفع نيست.
در حمل شايع صناعى نيز عين اين اشكال مطرح است. مثلا شما مى دانيد كه «تراب خالص» يا عين معناى «صعيد» و يا داخل در معناى «صعيد» است ولى در ساير چيزها مثل سنگ و شن و... شك داريد كه آيا اين ها مصداق معناى «صعيد» است يا  نه؟
حال مى آييد قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى تشكيل مى دهيد و از اين راه، مصداقيّت اين ها را براى معناى «صعيد» به دست مى آوريد و مى گوييد: «الحجر صعيد»، «الرّمل صعيد»، به صورت قضيّه حمليّه به حمل شايع صناعى.
در اين جا نيز عين اشكال مذكور ـ با اندكى تفاوت ـ جريان دارد، زيرا مى گوييم: در «الرّملُ صعيدٌ» نه لفظ «صعيد» مى تواند محمول باشد و نه لفظ و معناى آن، بلكه بدون هيچ شكى، معنا به عنوان محمول است. آن هم معناى معلوم نه معناى مجهول.
اين جا سؤال مى شود: معنايى كه شما از لفظ «صعيد» مى دانيد و مى خواهيد قضيّه حمليّه تشكيل دهيد آيا مى دانيد كه آن معنا شامل حجر و رمل است يا نه؟ مثلا در «زيدٌ إنسانٌ» وقتى ما مى خواهيم قضيّه حمليه به حمل شايع ترتيب دهيم، مى دانيم كه
(صفحه507)
«انسان» داراى ماهيتى كلّى است و «زيد» يكى از مصاديق آن مى باشد. حال در مسأله مورد بحث، اگر مى دانيد كه معناى «صعيد» شامل رمل و حجر مى شود، پس چرا قضيّه حمليّه تشكيل مى دهيد؟ و اگر نمى دانيد، از كجا به صحّت يا بطلان قضيّه حمليّه خود پى مى بريد؟ آيا مى توان با وجود شك در اين كه معناى صعيد شامل رمل است يا نه، قضيّه «الرّمل صعيدٌ» را تشكيل داد؟ قضيّه حمليّه به حمل شايع در صورتى صحيح است كه تشكيل دهنده بداند كه محمول داراى معنايى عام است و موضوع، يكى از افراد آن معناى عام است. و اگر شما از قبل بدانيد كه «صعيد» به معناى «مطلق وجه الأرض» است و رمل و حجر و تراب خالص از مصاديق آن مى باشند ديگر چه نيازى به تشكيل قضيّه «الرّمل صعيدٌ» و «الحجر صعيدٌ» داريد؟ و اگر احتمال دهيد كه «صعيد» براى «تراب خالص» وضع شده چگونه مى توانيد قضيّه «الرّمل صعيدٌ» يا «الحجر صعيدٌ» را تشكيل دهيد؟ لذا در اين جا هم اين اشكال پيش مى آيد كه يا اصلا نمى توانيد قضيّه حمليّه درست كنيد و يا اگر توانستيد، نيازى به آن نداريد.

توجّه مرحوم آخوند به اشكال فوق:

مرحوم آخوند، گويا به اشكال مذكور توجّه داشته، لذا وقتى خواسته است «عدم صحّت سلب» را مطرح كند تعبيرى به كار برده است تا اشكال فوق به ايشان وارد نشود و آن تعبير اين است كه فرموده است: عدم صحّة سلب اللفظ ـ ولى چون مى دانسته است كه لفظ مطرح نيست، اضافه كرده است: ـ بمعناه المعلوم المرتكز إجمالاً عن معنىً ـ معنايى كه موضوع قرار مى گيرد ـ تكون علامة كونه حقيقة فيه.(1)
ايشان كه مى فرمايد: عدم صحّة سلب اللفظ بمعناه، يعنى چه؟
آيا لفظ و معنا را اراده كرده است؟ گفتيم اين غيرقابل تصوّر است كه كسى لفظ را حمل بر معنا كند. و اگر مى خواهد پاى معنا را به ميان كشيده و لفظ را ناديده بگيرد، چرا
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص28
(صفحه508)
مى گويد: عدم صحّة سلب اللفظ بمعناه المعلوم؟
بنابراين، تعبير مرحوم آخوند، اشكال را برطرف نمى كند.
بعضى احتمال داده اند كه ايشان مى خواهد بفرمايد: لفظ، فانى در معناست. لفظ، چهره معناست بنابراين مى توان در اين جا (مسأله عدم صحّت سلب و صحّت حمل) لفظ را با اين چهره مطرح كرد. مى گوييم: اين ها مشكل را حل نمى كند، براى ما روشن كنيد محمول چيست؟ لفظ است يا معنا يا هردو؟ اگر محمول، لفظ يا لفظ و معنا باشد اشكال دارد و اگر معناى تنها باشد ديگر نيازى به تشكيل قضيّه و استفاده از عدم صحّت سلب نيست.
درنتيجه، اشكال دورى كه بر صحّت حمل و عدم صحّت سلب وارد شد با جواب علم تفصيلى و اجمالى قابل حلّ نيست. بله جواب ديگرى كه براى دور داده شد مى تواند اشكال دور را برطرف كند و آن جواب اين بود كه عدم صحّت سلب نزد عالم به وضع، علامت حقيقت باشد نزد كسى كه جاهل به وضع است.

كلام محقّق عراقى (رحمه الله) در ارتباط با «عدم صحّت سلب»

محقّق عراقى (رحمه الله)پس از آنكه «عدم صحّت سلب» را به عنوان يكى از علائم حقيقت پذيرفته، فرموده است: در بعضى از موارد، نمى توان از راه «عدم صحّت سلب»، مطلبى را به دست آورد و آن در جايى است كه معنايى را كه موضوع قرار مى دهيم، معنايى مركّب، و محمول، معنايى بسيط باشد. به عبارت ديگر: گاهى موضوع و محمول، هر دو بسيطند مثل اين كه «بشر» را موضوع و «انسان» را محمول قرار دهيم. اين جا قضيّه اى كه تشكيل مى شود مى تواند ما را راهنمايى كند كه بشر همان انسان است. ولى اگر موضوع قضيّه ما مركّب، و محمول، بسيط باشد، مثل قضيّه «الحيوان الناطق انسان»، از راه اين حمل نمى توان پى برد كه حيوان ناطق معناى انسان است.
ايشان مى فرمايد: البته ما در صحّت قضيّه «الحيوان الناطق إنسان» ـ به حمل اوّلى ذاتى ـ مناقشه اى نداريم بلكه مى خواهيم بگوييم: از راه اين حمل اوّلى ذاتى
(صفحه509)
نمى توان به دست آورد كه حيوان ناطق معناى انسان است زيرا انسان داراى يك معناى بسيطى است كه با شنيدن لفظ «انسان»، همان معناى بسيط به ذهن ما مى آيد. آنوقت شما چگونه مى خواهيد اين معناى بسيط را ـ با تشكيل قضيّه حمليّه ـ به معناى مركّب تبديل كنيد؟ به عبارت ديگر: صحّت حمل، مى خواهد اين مطلب را برساند كه معناى انسان اين معناى مركّب است در حالى كه ما مى دانيم معناى انسان، مركّب نيست بلكه بسيط است، لذا بايد اين گونه قضايا را از محدوده صحّت حمل خارج كرده و بگوييم: در اين جا صحّت حمل نمى تواند كاشفيت از معناى حقيقى داشته باشد. ولى در مواردى كه موضوع و محمول، بسيطند مى توان از راه صحّت حمل، معناى حقيقى را به دست آورد.(1)

بررسى كلام محقّق عراقى (رحمه الله)

اوّلا: بر اساس اشكالى كه در رابطه با صحّت حمل مطرح كرديم، مسأله صحّت حمل به طور كلّى زير سؤال مى رود، زيرا قبل از تشكيل قضيّه حمليّه، بايد معناى حقيقى به صورت علم تفصيلى براى ما روشن باشد و در صورتى كه روشن نباشد نمى توانيم قضيّه حمليّه تشكيل دهيم. و اگر هم معنا روشن باشد نيازى به تشكيل قضيّه حمليّه نداريم.
ثانياً: برفرض كه از اين اشكال صرف نظر كنيم و صحّت حمل را به عنوان علامتى براى حقيقت بپذيريم ولى استثنايى كه محقّق عراقى (رحمه الله)مطرح كرد مورد قبول ما نيست، زيرا وقتى ما قضيّه حمليّه «الحيوان الناطق إنسان» را ـ براى كشف معناى حقيقى انسان ـ تشكيل داديم، به اين نكته توجّه داريم كه انسان داراى يك معناى بسيط است و موضوع قضيّه ما مركّب است و مركّب ـ با وصف تركّبش ـ نمى تواند با معنايى بسيط، اتّحاد داشته باشد. ولى ما از اين قضيّه حمليّه به دست مى آوريم كه
  • 1 ـ نهاية الأفكار، ج1، ص67 و 68
(صفحه510)
انسان داراى يك معناى بسيط است كه اگر ما آن معناى بسيط را تجزيه و تحليل عقلى بنماييم و جنس و فصل آن را مشخّص كنيم، جنس آن عبارت از حيوان و فصل آن عبارت از ناطق خواهد بود. قضيّه حمليّه به ما نشان مى دهد كه حيوان ناطق، تجزيه شده معناى بسيط انسان است.
و با همين مسأله، معناى حقيقى براى ما روشن مى شود معناى حقيقى آن معنايى است كه هنگام تجزيه و تحليل عقلى، جنس آن به حيوان و فصل آن به ناطق رجوع مى كند. بنابراين، عدم وجود اتّحاد بين معناى بسيط و معناى مركّب، مانع از صحّت حمل نيست. يعنى درحقيقت، وقتى ما «الحيوان الناطق» را موضوع قرار مى دهيم، وصف تركّب را از آن جدا مى كنيم و اگر چنين كارى را انجام ندهيم، نمى توانيم قضيّه حمليّه تشكيل دهيم زيرا در چنين صورتى، حمل، صحيح نخواهد بود. و ما بايد صحّت حمل را درست كنيم تا بتوانم از آن به عنوان يك علامت، استفاده كنيم.
بنابراين، كلام محقّق عراقى (رحمه الله)قابل قبول نيست و ما اگر از اشكال قبلى صرف نظر كنيم مى توانيم صحّت حمل را به عنوان علامتى براى حقيقت بپذيريم.

راه سوّم براى شناخت معناى حقيقى

اطّراد


آخرين علامتى كه در رابطه با حقيقت و مجاز ذكر شده، اطّراد است. اطّراد، علامت حقيقت و عدم اطّراد، علامت مجاز است.
تعريف اطّراد: مرحوم آخوند ـ با اين كه مسأله تبادر و عدم صحّت سلب را تعريف كرد ـ تعريفى براى اطّراد ذكر نكرده است بلكه فقط فرموده است: اطّراد، علامت حقيقت و عدم اطّراد علامت مجاز است.(1)
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص28