جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه522)
و دوّم و سوّم، برايش روشن شد كه اين معنا، استناد به قرينه ندارد بلكه مستند به حاقّ لفظ است در اين صورت چه نيازى به اطّراد داريم؟ در اين جا، تبادر به عنوان علامت حقيقت است. البته تبادر نزد عالم به لغت، علامت حقيقت نزد جاهل به لغت است. و نمى توان پاى اطّراد را به ميان آورد.
ولى اگر در استعمالات اوّليه، اين معنا روشن نشد بلكه احتمال مى دهد كه شايد استفاده معنا از لفظ، با تكيه بر قرينه ـ هرچند قرينه حاليه ـ باشد، در اين جا دو صورت وجود دارد:
صورت اوّل: هرچه استعمالات بالارود، باز هم احتمال وجود قرينه باقى است، يعنى حتى اگر استعمالات به هزار هم برسد، در تمام اين ها احتمال مى دهيم استفاده معنا از لفظ، مستند به قرينه باشد.(1) و تا وقتى كه اين احتمال وجود دارد نمى توان گفت: اطّراد، علامت حقيقت است. اگر انسان هزار بار ببيند اسد در رجل شجاع استعمال مى شود، چون پاى قرينه در ميان است، نمى تواند بگويد اين استعمال، استعمال حقيقى است مگر اين كه استعمال به جايى برسد كه دلالت اسد بر رجل شجاع، نياز به قرينه نداشته باشد، در اين صورت، معناى حقيقى ـ به وضع تعيّنى ـ تحقّق پيدا مى كند.
صورت دوّم: در استعمالات اوّليه، احتمال استناد به قرينه وجود داشته باشد ولى وقتى استعمالات، كثرت پيدا كرد، ـ مثلا در صدمين استعمال ـ پى ببريم كه استفاده اين معنا از لفظ «ماء»، نياز به قرينه نداشته بلكه مستند به حاقّ لفظ است. بنابراين،
  • 1 ـ اين فرض، هيچ بُعدى ندارد، خصوصاً با توجه به اين كه اين فرد نمى تواند به تمام استعمالات يك شهر احاطه داشته باشد. مثلا در شهرى وارد مى شود كه جميعيت آن ده هزار نفر است ولى اين شخص با هزار نفر ارتباط پيدا مى كند و استعمال اين هزار نفر را در ارتباط با «ماء» ملاحظه مى كند. بنابراين اگرچه اين هزار نفر لفظ «ماء» را در «جسم سيّال مرطوب به طبع» استعمال مى كنند ولى تا وقتى كه اين شخص احتمال مى دهد در تمام اين موارد قرينه وجود داشته، نمى توان گفت: اطّراد، علامت حقيقت است.
(صفحه523)
كثرت استعمال سبب احراز اين معنا شد.(1)
اگر اين فرض مطرح باشد، مى گوييم: شما چرا بعد از استعمال صدم پاى اطّراد را به ميان آورديد؟ اين جا اطّراد، علامت حقيقت نشده بلكه در اين جا، تبادر علامت حقيقت است ولى اين تبادر داراى شرطى بوده كه شما تا قبل از استعمال صدم آن شرط را احراز نكرده ايد و در استعمال صدم احراز كرديد. و آن شرط عبارت از احراز استناد به حاق لفظ است. و در استعمال صدم كه معناى حقيقى را به دست مى آوريم، علت به دست آوردن معناى حقيقى، كثرت استعمال نيست بلكه احراز استناد به حاقّ لفظ است. زيرا اگر كثرت استعمال، علت براى كشف معناى حقيقى بود پس چرا در فرض قبلى كه هزار بار استعمال شده بود معناى حقيقى را كشف نكرديد؟ بنابراين، چاره اى نيست جز اين كه گفته شود: «علّت كشف معناى حقيقى، احراز استناد به حاقّ لفظ است». و اين مربوط به تبادر است. ما گفتيم: شرط تبادر اين است كه استناد به حاقّ لفظ، احراز شود و ديگر نگفتيم از چه راهى احراز كنيد. از هر راهى باشد كفايت مى كند و در اين جا از مشاهده صد استعمال، استناد به حاقّ لفظ را احراز كرده ايم. درنتيجه، اين بيان آيت الله خويى«دام ظلّه» كه اطّراد را به عنوان سبب وحيد براى استكشاف معناى حقيقى مطرح كرد، رجوع مى كند به تحقّق شرط تبادر، و تبادر، علامت وضع است. و نمى تواند براى اطّراد، اصالتى بهوجود آورد، زيرا اگر دراستعمال اوّل هم شما استناد به حاقّ لفظ را احراز مى كرديد ديگر نيازى به استعمالات بعدى نداشتيد.

اشكال سوّم:

ايشان در مورد تعليم اطفال فرمود: «تكرار، در تعليم نقش دارد»، درحالى كه مسأله به اين صورت نيست. وقتى انسان ليوانى آب در دست مى گيرد و به بچه اى مى گويد: «اين مايع را آب مى نامند»، در همان استعمال اوّل، تعليم تحقّق پيدا كرده است و تكرار براى جلوگيرى از فراموش كردن است نه براى اصل تعليم. فكر
  • 1 ـ از كلام آيت الله خويى، همين صورت استفاده مى شود.
(صفحه524)
بچه به آنجا نمى رسد كه سؤال كند آيا استعمال لفظ «ماء» در اين مايع، مستند به حاقّ لفظ است يا قرينه اى وجود دارد؟ بلكه وقتى به او گفته شد: اين مايع، ماء است، دلالت لفظ «ماء» بر اين معنا را متوجّه مى شود و كثرت براى جلوگيرى از فراموشى است.
نتيجه بحث در راه هاى تشخيص معناى حقيقى
از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه اطّراد ـ بما هو اطّراد ـ هيچ نقشى در شناخت معناى حقيقى ندارد و عدم اطراد نيز نمى تواند به عنوان علامتى بر مجاز مطرح باشد.
مسأله صحّت حمل و عدم صحّت سلب نيز اگر در ارتباط با جاهل و عالم باشد مى تواند نقش داشته باشد ولى اگر در ارتباط با خود شخص ـ و قبل از تشكيل قضيّه حمليّه ـ باشد نمى تواند نقش داشته باشد زيرا لازمه اين فرض اين است كه شخص بايد علم تفصيلى به معناى موضوع له داشته باشد چه در حمل اوّلى ذاتى و چه در حمل شايع صناعى. و بهترين علامات، تبادر است. تبادر، دو راه داشت: يكى تبادر عندالنفس و مسأله اجمال و تفصيل است كه اين خيلى كم اتّفاق مى افتد. و ديگرى تبادر عندالغير است كه تبادر نزد عالم، علامت حقيقت نزد جاهل به وضع باشد. و اطّراد به اين بيانى كه آيت الله خويى«دام ظلّه» فرمود، به تبادر برگشت مى كند و نمى تواند اصالتى براى اطّراد بهوجود آورد.
(صفحه525)

امر هشتم


تعارض احوال


(صفحه526)