جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه542)

سؤال:

چرا نتوانيم نقل اين الفاظ را به معانى جديد، به شرايع سابقه نسبت دهيم؟ چرا نگوييم: «مسأله نقل، در زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام)تحقّق پيدا كرده است»؟

جواب:

اوّلا: اين مطلب نه در تاريخ انبياء ضبط شده ونه درروايات ائمه (عليه السلام)مطرح شده است.
ثانياً: اگر چنين چيزى ثابت شود، بحث از حقيقت شرعيه بى فايده خواهد بود زيرا در اين صورت، استعمالاتى كه در كلام حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) واقع شده، بايد بر همان معانى ثابت شده در شرايع قبلى حمل شود و محلّ ترديدى براى ما پيش نمى آيد كه بخواهيم در ارتباط با آن از مسأله حقيقت شرعيه كمك بجوييم، گرچه روى همين معناى معروف و مشهور هم، ثمره اى بر بحث حقيقت شرعيه مترتب نيست.
نكته سوّم: آيا چه شرايطى، اقتضا مى كند كه وضع جديدى تحقّق پيدا كند؟
پيداست كه اگر يك مذهب جديدى ـ كه داراى اصطلاحات خاصى است ـ محقّق شود و الفاظ را در رابطه با معانى مورد نظر خود استعمال كند، موقعيت اصطلاح جديد و وضع، زمانى است كه اين مذهب طرفدارانى پيدا كرده باشدو احساس شود كه پيروان، به استعمال اين الفاظ نياز دارند و رهبر يك چنين مذهبى احساس كند نياز خودش را به اين كه اين الفاظ را براى پيروان خودش استعمال كند.
از طرفى ما در بحث هاى گذشته گفتيم: غرض از وضع، اين است كه واضع مى بيند تفهيم و تفهّم معانى در بين مردم، امرى اجتناب ناپذير است و اشاره عمليه نمى تواند اين نياز را تأمين كند. به همين جهت مجبور است از راه قول و وضع الفاظ، اين هدف را تأمين كند. در وضع جديد ـ كه ما از آن به حقيقت شرعيه تعبير مى كنيم ـ نيز بايد اين غرض لحاظ شود و اين غرض را در زمانى مى توان لحاظ كرد كه اسلام، طرفدارانى پيدا كرده باشد كه آنان احساس كنند به يك چنين چيزى نياز دارند زيرا مى خواهند الفاظ صلاة و صوم و... را به طور مداوم مورد استفاده قرار دهند.
آيا در مورد حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى توان چنين احتمالى داد كه آن حضرت در روز
(صفحه543)
اوّل بعثت خود چنين نقلى را صورت داده است؟ با توجه به خصوصيات وضع و جنبه عقلانى آن نمى توان چنين احتمالى داد. در سالهائى كه حضرت در مكّه بودند، پيروان كمى داشتند و شرايط، اقتضاى وضع نمى كرده است. بر فرض كه در مورد الفاظ عبادات، وضع جديد را بپذيريم، شرايط يك چنين وضعى در مدينه و آن زمانى كه حضرت تشكيل حكومت داده و پيروان آن حضرت زياد شدند و {و رأيتَ الناس يدخلون في دين الله أفواجاً}(1) مطرح بوده، وجود داشته است. در حالى كه ما مى بينيم آيه شريفه {أقيموا الصّلاةَ} در سوره هاى مكّى نيز وارد شده است(2) و ترديدى نيست كه در اين آيه، معناى عبادى صلاة مطرح است. آيا در اين جا دلالت صلاة بر معناى عبادى خود، به كمك قرينه بوده يا بدون قرينه چنين دلالتى وجود داشته است؟
روشن است كه قرينه لفظيه اى در آيه وجود ندارد و قرينه حاليه نيز با قرآن سازگار نيست زيرا قرآن به عنوان يك كتاب و به عنوان معجزه جاودانى حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله)مطرح است و چيزى كه به عنوان معجزه جاودانى است با سخنرانى تفاوت دارد، در سخنرانى، ممكن است قرينه حاليه دخالت داشته باشد ولى چيزى كه به عنوان كتاب و معجزه، تا روز قيامت بايد باقى بماند نمى تواند از قرينه حاليه كمك  بگيرد.
بنابراين {أقيموا الصّلاة}(3) بدون هيچ قرينه اى بر همين عبادت مخصوص دلالت كرده است در حالى كه زمان نزول اين آيه، شرايط براى وضع مساعد نبوده است(4). در سوره أعلى نيز كه از سور مكّيه است جمله {و ذَكَرَ اسمَ رَبِّه فصلّى}(5)
  • 1 ـ النصر: 2
  • 2 ـ الأنعام: 72، يونس: 87، الرّوم: 31
  • 3 ـ همان.
  • 4 ـ ذكر اين نكته لازم است كه در درس حضرت استاد «دام ظلّه» آيه شريفه {أقيمواالصلاة و آتوا الزكاة} از سوره مزّمّل به عنوان سوره اى مكّى كه در اوايل بعثت نازل شده، مطرح گرديد ولى باتوجه به اين كه خصوص آيه فوق، مدنى است لذا متن به صورت فوق تغيير داده شد و آيه شريفه [أقيمواالصلاة] از سوره هاى مكّى مطرح گرديد. رجوع شود به: الكشّاف ، ج4، ص 634
  • 5 ـ الأعلى: 15
(صفحه544)
مطرح شده است.
درنتيجه بايد گفت: اين الفاظ، داراى يك معناى عبادى روشن بوده كه بدون مطرح شدن مسأله وضع، معناى آنها براى مردم روشن بوده است.
سؤال: آيا معناى جمله معروف «صلّوا كما رأيتموني اُصلّي»(1) ـ كه حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) در مدينه فرموده ـ اين است كه صلاة ـ بما هي عبادة مخصوصة ـ براى مردم ناشناخته بوده است؟ و آنان از «صلّوا»، عبادت مخصوص را استفاده نمى كردند؟
جواب: اين عبارت، مؤيّد حرف ماست كه گفتيم: مردم، صلاة را به عنوان عبادت مخصوص مى شناختند ولى كيفيت آن و اجزاء و شرايطش را در اسلام نمى دانستند. و ما گفتيم: اين تغاير كيفيت، لطمه اى به ماهيت صلاة نمى زند. جمله «صلّوا كما رأيتموني اُصلّى» مى خواهد عملا آنان را به سوى كيفيت صلاة ارشاد نمايد، و نمى خواسته بگويد: «صلاة، در شريعت اسلام به عنوان يك عبادت است». اين معنا از قبل براى مردم روشن بوده است. مثل اين كه شما به يك انسان عامى كه كلمه نماز به گوشش خورده و مى داند كه نماز يك عبادت است ولى كيفيت آن را نمى داند بگوييد: «اين گونه كه من نماز مى خوانم، نماز بخوان». يا كسى نماز مى خواند ولى جاى ركوع و سجود را نمى داند به او مى گويد: «اين گونه كه من نماز مى خوانم، نماز بخوان». در اين موارد، هدف، بيان كيفيت نماز است و اين كه «نماز به چه معناست؟» مطرح  نيست.
از آنچه در نكته هاى سه گانه گفتيم، براى ما اطمينان حاصل مى شود كه در اسلام مسأله اى به نام وضع اين الفاظ براى اين معانى وجود نداشته است و آنچه به عنوان حقيقت شرعيه مطرح است نمى تواند مورد تأييد ما قرار گيرد. خواه وضع را به اين كيفيت فرض كنيم كه حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرموده باشد: «وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنى» و يا به آن كيفيتى كه مرحوم آخوند مطرح كرد، در هر صورت وضع اين الفاظ براى اين معانى نمى تواند مورد قبول باشد.
  • 1 ـ بحارالأنوار، ج85، ص279
(صفحه545)

مسأله دوّم


ثمره بحث حقيقت شرعيّه

در ارتباط با ثمره بحث حقيقت شرعيه نظرياتى مطرح است:

نظريه اوّل (نظريه مرحوم آخوند)

مرحوم آخوند، معتقد است: حقيقت شرعيه داراى ثمره عملى است، زيرا اگر ما قائل به ثبوت حقيقت شرعيه بشويم، چنانچه بعد از ثبوت وضع، استعمالى از ناحيه شارع صورت گيرد، اين استعمال را بر معناى جديد حمل مى كنيم، مثلا اگر فرض كنيم شارع مقدّس، يك ماه بعد از وضع لفظ صلاة براى عبادت مخصوص بفرمايد: «صلِّ عند رؤية الهلال»، در اين صورت لازمه ثبوت حقيقت شرعيه اين است كه صلاة را بر عبادت مخصوص حمل كرده و حكم به وجوب نماز، هنگام رؤيت هلال بنماييم. ولى اگر كسى بگويد: حقيقت شرعيه ثابت نشده است، اين «صلّ عند رؤية الهلال» در لسان پيامبر (صلى الله عليه وآله) را بر همان معناى لغوى حمل مى كند و حكم مى كند كه هنگام رؤيت
(صفحه546)
هلال، دعا واجب است.(1)

نظريه دوّم

بعضى گفته اند: در صورت ثبوت حقيقت شرعيه و احراز تأخّر استعمال از وضع شارع، بايد لفظ را بر معناى جديد حمل كرد ولى در صورت عدم ثبوت حقيقت شرعيه، لفظ بر معناى لغوى حمل نمى شود بلكه لفظ داراى اجمال شده و نمى توان آن را بر معناى لغوى يامعناى جديدحمل كرد. بعد گويا كسى به اين بعضْ اشكال كرده مى گويد: در دوران امر بين معناى حقيقى و معناى مجازى، بايد به اصالة الحقيقة مراجعه كرد، پس چرا شما در اين جا حكم به اجمال لفظ مى كنيد؟ با وجود اين كه امر دائر بين معناى حقيقى ـ يعنى معناى اوّل ـ و معناى مجازى ـ يعنى معناى جديد ـ است.
جواب مى دهند: اگر معناى مجازى، يك معناى مجازى معمولى و متعارف باشد، حرف شما مورد قبول است ولى در دوران امر بين مجاز مشهور و معناى حقيقى نمى توان به اصالة الحقيقة تمسّك كرد.
توضيح: گاهى معناى مجازى، مجاز مشهور است، مراد از مجاز مشهور اين است كه لفظى در معنايى مجازى، كثرت استعمال پيدا كند، البته اين كثرت، به اندازه اى نباشد كه به سرحدّ وضع تعيّنى برسد، بلكه به عنوان برزخ بين وضع تعيّنى و مجاز متعارف باشد. در اين جا، كثرت استعمال سبب مى شود كه لفظ، با معناى مجازى اُنس و ارتباط پيدا كند به گونه اى كه وقتى اين لفظ را بدون قرينه مجاز استعمال كنيم، احتمالِ معناى مجازى، در رديف احتمال معناى حقيقى قرار مى گيرد و ترجيحى براى جانب حقيقت باقى نمى ماند بلكه لفظْ مجمل مى گردد.
اين بعض مى گويد: در ما نحن فيه هم مسأله به همين نحو است، زيرا كسانى كه حقيقت شرعيه را انكار مى كنند، نمى توانند مجاز مشهور را انكار كنند. كثرت استعمال
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص34