جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه83)
در مورد بعضى از علوم كه واقعيت محض مى باشند، عرض به معناى منطقى تحقّق ندارد، مثلا در علم عرفان و علم كلام كه در رابطه با الهيات بحث مى شود، وقتى مى گوييم: «الله تعالى عالم» بدون شك اين مسأله يك مسأله كلاميه است در حالى كه علم، عين ذات خداوند است و كسى نمى تواند بگويد: علم، عارض بر ذات خداوند شده است. به همين جهت در مثل علم عرفان و كلام، اشكال بر منطقيين و فلاسفه و مرحوم علاّمه طباطبائى ـ كه مى فرمود: «اين مسائل در علوم برهانيه است» ـ وارد است. زيرا علم كلام و عرفان از علوم برهانى مى باشند در حالى كه بحث از عوارض در آنها مطرح نيست.
ولى اشكال مهمى كه به فلاسفه و منطقيين وارد است در رابطه با علوم اعتباريه ـ مثل فقه، اصول، صرف، نحو و... ـ مى باشد، زيرا در اين گونه علوم نيز عنوان «عرض» مطرح نيست. مثلا در علم فقه از احكام تكليفيه و احكام وضعيّه بحث مى كنيم و احكام از امور اعتبارى بوده و از واقعيت خارجى برخوردار نيستند.
مثال احكام وضعيه: در فقه، وقتى مى گوييد: «الدم نجس»، آيا شما واقعيتى در «الدم» ملاحظه كرده ايد كه كفّار، آن واقعيت را ملاحظه نكرده اند و مى گويند: «الدم ليس بنجس»؟
روشن است كه مسأله نجاست، امرى واقعى نيست، بلكه از امور اعتباريه مى باشد كه شارع مقدس آن را اعتبار كرده است.(1) همان گونه كه اگر كسى مالك خانه اى شد
  • 1 ـ از كلام شيخ انصارى (رحمه الله) ـ در باب استصحاب رسائل ـ استفاده مى شود كه «نجاست» همان «وجوب اجتناب» است. رجوع شود به: فرائد الاُصول، ج2، ص 609
  • ولى به نظر ما اين گونه نيست. بلكه شارع در باب دم دو حكم دارد: يكى وضعى و ابتدائى، به عنوان «نجس» و ديگرى تكليفى، به عنوان «وجوب اجتناب» كه اين حكم در طول حكم اوّل است. در موارد ديگر نيز اين چنين است، مثلا زوجيت، ابتدا به اعتبار شرعى و عقلائى محقق مى شود سپس شارع مى گويد: «يجوز للزوج النظر إلى زوجته». نه اين كه واقعيت زوجيت همان جوازالنظر باشد.
(صفحه84)
هيچ تغييرى در واقعيت خود او يا واقعيت خانه، حاصل نشده است بخلاف اين كه رنگ خانه را تغيير دهد كه واقعيت آن تغيير كرده و مثلا عنوان سفيد به عنوان زرد تبديل مى شود. حال اين سؤال مطرح است كه مباحث نجاسات ـ كه قسمت مهمّى از كتب فقهى را به خود اختصاص داده اند و بدون شك از مسائل مهم فقهى مى باشند ـ آيا از عوارض ذاتى موضوع فقه يا حدّ اقلّ از عوارض ذاتى موضوع خود بحث مى كنند؟
واضح است كه «نجس» امرى اعتبارى است و واقعيت خارجى ندارد، به همين جهت نمى توان گفت: «نجس» عرض ذاتى براى موضوع علم فقه يا عرض ذاتى براى «الدم» است. «عرض» داراى واقعيت است و «نجس» امرى اعتبارى است. در نتيجه بايد بگوييم: در اين گونه موارد اصلا عرضى وجود ندارد تا بخواهيم در مورد «ذاتى» يا «غريب» بودن آن بحث كنيم.
مثال احكام تكليفيه: وقتى گفته مى شود: «صلاة الظهر واجبة» سؤال مى شود: آيا مراد از «صلاة الظهر» ـ كه در اين جا موضوع مسأله فقهيه واقع شده است ـ صلاة الظهر موجود در خارج است؟ يا مراد صلاة الظهر موجود در ذهن است و يا مراد ماهيت صلاة الظهر  است؟
هر سه فرض فوق داراى اشكال است:
اگر بخواهيم «وجود خارجى صلاة» را معروض وجوب قرار دهيم، بايد ابتدا انسان نماز را ايجاد كند سپس وجوب بر آن عارض شود. در حالى كه اين معنا بين اصوليين معروف است كه «خارج، ظرف سقوط تكليف است نه ظرف ثبوت آن». و به تعبير ديگر: وجوب، تا وقتى است كه صلاة در خارج تحقّق پيدا نكرده است، و وقتى تحقّق پيدا كرد، ديگر وجوبى باقى نمى ماند.
و اگر بخواهيم «وجود ذهنى صلاة» را معروض وجوب قرار دهيم، اين سؤال مطرح است كه آيا وجود ذهنى صلاة در ذهن چه كسى، معروض وجوب واقع مى شود؟
اگر «صلاة در ذهن مكلّف» معروض وجوب گردد، بايد تصوّر صلاة توسط مكلّف، مسقط تكليف بوده و لازم نباشد صلاة در خارج آورده شود.
(صفحه85)
و اگر «صلاة در ذهن مولا» معروض وجوب گردد، بايد ايجاد صلاة از ناحيه مكلَّف، لازم نباشد نه در خارج و نه در ذهن. زيرا در اين صورت، صلاة در ذهن مولا وجود پيدا كرده و ما هم فرض كرده ايم صلاة موجود در ذهن مولا، معروض وجوب قرار گرفته است. پس نيازى نيست كه مكلّف آن را ايجاد كند. و از طرفى در اين صورت، تحقّق صلاة در خارج غيرممكن خواهد شد، چون در فلسفه گفته شده است: «وجود ذهنى و وجود خارجى با يكديگر تباين دارند و نمى شود موجود خارجى ـ با وصف خارجى بودنش ـ به ذهن برود و آنچه در ذهن مى آيد صورتى از شىء است نه خود شىء»(1). و به عبارت ديگر: «وجود خارجى و وجود ذهنى، دو قسم از ماهيت موجودند كه به نحو مانعة الجمع مى باشند و امكان ندارد موجود ذهنى ـ با وصف موجود ذهنى بودن ـ موجود خارجى هم باشد».
حال اگر وجود ذهنى صلاة نزد مولا معروض وجوب باشد اگر ما تا آخر عمر هم نماز بخوانيم، نخواهيم توانست متعلّق وجوب را در خارج ايجاد كنيم، زيرا متعلّق وجوب، با قيد «وجود در ذهن مولا» است و چيزى كه قيد ذهنى دارد، نمى تواند در خارج محقق شود.
و اگر بخواهيم «ماهيت صلاة» را ـ با قطع نظر از وجود ذهنى يا وجود خارجى آن  ـ معروض وجوب قرار دهيم، اين اشكال مطرح است كه «ماهيت بماهي» نمى تواند مطلوب مولا باشد. مثلا كسى كه آب طلب مى كند، ماهيت آب را نمى خواهد، بلكه وجود آب است كه تشنگى او را برطرف مى سازد. و اگر هزاران بار ماهيت آب در ذهن بيايد و وجود ذهنى هم پيدا كند، نمى تواند عطش را برطرف سازد.
علاوه بر آنچه گفته شد، نفس وجوب، امرى اعتبارى است كه عقلاء و شارع در اوامر خود اعتبار كرده اند و وقتى صلاة، وجوب پيدا مى كند، نمى توان گفت: «به حسب واقع، لباس ديگرى پوشيده است». وجوب، مثل بياض نيست كه داراى واقعيت خارجى
  • 1 ـ بداية الحكمة، ص 35.
(صفحه86)
باشد بلكه امرى است اعتبارى كه عقلاء و شارع در اوامر خود اعتبار كرده اند.
نتيجه كلام امام خمينى«دام ظلّه» ـ با توضيحى كه ما ارائه نموديم ـ اين شد كه «عرض ذاتى» را به هر معنا بگيريم داراى اشكال است و حتى اگر از عنوان «ذاتى» نيز صرف نظر كنيم خود عنوان «عرض» نيز داراى اشكال است.
آنچه اشكال را برطرف مى كند اين است كه گفته شود:
با توجّه به اين كه فلسفه و منطق مى گويد: «موضوع كلّ علم ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتيّة» و روى «كلّ علم» تكيه دارند، ناچاريم بگوييم: مراد از عوارض در اين عبارت، عرض در باب ذات و ذاتيات يا عرض در مقابل جوهر نيست، بلكه مراد، اوصاف و محمولات است خواه واقعيت داشته يا اعتبارى باشند. هرچند فلسفه و منطق به اعتباريات نظر ندارند. ولى دخالت فلسفه و منطق در تمام علوم، قرينه بر اين است كه مراد از عرض، چيزى است كه بر موضوع حمل مى شود.(1)
بررسى اشكال امام خمينى«دام ظلّه» بر مرحوم آخوند
امام خمينى«دام ظلّه» فرمود: در مثل علم جغرافيا نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل نسبت كلّ و جزء است، و اگر بخواهيم چيزى كه عارض بر جزء است به كلّ نسبت دهيم، اسناد مجازى خواهد بود و عنوان «واسطه در عروض» پيدا خواهد كرد.
به نظر مى رسد اين اشكال قابل جواب است، زيرا در علم جغرافيا، نسبت بين موضوع علم و موضوعات مسائل، نسبت كلّ و جزء نيست، بلكه مانند اكثر علوم، نسبت كلّى و جزئى مطرح است، چون اگر موضوع علم جغرافيا كلّ باشد، بايد غرضِ مترتب بر علم در صورتى حاصل شود كه انسان به تمام جغرافياى جهان آگاه باشد، زيرا هر غرضى كه مترتب بر مركّب باشد، در صورتى حاصل مى شود كه كلّ اجزاء آن محقق
  • 1 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص 39 ـ 41 و تهذيب الاُصول، ج1، ص6 ـ 8 .
(صفحه87)
شود، همان گونه كه در نماز اگر يك حرف آن تغيير پيدا كند ديگر «معراج المؤمن» و «خير موضوع» نخواهد بود. و در اين صورت نبايد كسى به عنوان جغرافى دان وجود داشته باشد، چون كسى نيست كه به جغرافياى همه جهان آگاه باشد، بلكه هركس نسبت به مواضع مشخصى آگاهى دارد، و نسبت به همان مقدار براى او غرض علم جغرافيا حاصل مى شود. همان گونه كه در مورد علم نحو مى گفتيم: اگر كسى از بين مسائل علم نحو، فقط مسأله «كلّ فاعل مرفوع» را بداند، به شعبه اى از غايت علم نحو دست يافته است. پس چرا اين حرف را در مورد علم جغرافيا نگوييم؟
يك اشكال ديگر باقى مى ماند كه نياز به توضيح دارد:
امام خمينى«دام ظلّه» فرمود: «در مثل «الصلاة واجبة» نمى توان «واجبة» را به عنوان «عرض» بر صلاة دانست، چه وجود خارجى صلاة در نظر گرفته شود يا وجود ذهنى و يا ماهيت صلاة، و حتى اگر «عرض» را به معناى «محمول» بدانيم قابل حمل بر صلاة نخواهد بود».
اين اشكال داراى يك جواب تفصيلى است كه در مباحث مربوط به اوامر و نواهى مطرح مى گردد. در آنجا بحث مى شود كه آيا اوامر و نواهى به طبايع تعلّق مى گيرند يا به افراد؟
ولى در اين جا به طور اجمال مى گوييم:
به نظر ما آنچه در مثل «الصلاة واجبة» متعلّق وجوب قرار گرفته، ماهيت با قطع نظر از وجود خارجى و ذهنى است. ولى اگر گفته مى شود: «ماهية الصلاة مطلوبة»، ممكن است كسى بگويد: «ماهيت صلاة ـ با قطع نظر از وجود صلاة ـ نمى تواند مطلوبيتى داشته باشد و نمى تواند عنوان معراجيت و ساير عناوين و آثار بر آن مترتب شود». امّا آنچه در فقه مطرح مى شود، عنوان «مطلوبة» نيست بلكه عنوان «واجبة» است. و بين اين دو عنوان تفاوت وجود دارد، زيرا در معناى «مطلوبة» عنوان وجود مطرح نيست، ولى در معناى «واجبة» عنوان وجود مطرح است. وجوب به معناى «بعث به ايجاد شىء» است و عنوانِ «ايجاد و وجود» در معناى وجوب دخالت دارد. بنابراين،