(صفحه388)
در نتيجه كلام مرحوم آخوند قابل تصوّر است و با تحقيقات فلاسفه منافاتى ندارد.
اشكال دوّم: گذشته از آنچه محقّق اصفهانى (رحمه الله)در مورد كلام مرحوم آخوند فرمود، اصل كلام محقّق اصفهانى (رحمه الله)نيز قابل قبول نيست.
حاصل كلام محقّق اصفهانى (رحمه الله)اين است كه «وجود انشائى» همان «وجود لفظى» و همان تحقّق معنا به سبب تحقّق لفظ است، ولى تحقّق لفظ، بالأصالة و تحقّق معنا، بالعرض است. و وجود انشائى در مفردات نيز تحقّق دارد و فرق ميان انشاء در مفردات و جمل انشائيه اين است كه جمل انشائيه، يصحّ السكوت عليها هستند ولى مفردات اين گونه نيستند.
اين مطلب خلاف وجدان است. اگر ما لفظ «انسان» را به صورت مفرد استعمال كنيم كجا در آن شائبه انشائيت وجود دارد؟ كلمه «انسان» به حدّى از مرحله انشاء فاصله دارد كه نه در لفظ آن شائبه انشائيت وجود دارد و نه در مفهوم آن. چگونه مى توان تصوّر كرد كه كسى بگويد: «من مفهوم انسان را انشاء كردم»؟ ولى بر اساس بيان محقّق اصفهانى (رحمه الله)نفس كلمه «انسان» امرى انشائى است زيرا به نظر ايشان امر انشائى همان «وجود لفظى» است. «وجود لفظى» يعنى معنا با گفتن لفظ تحقّق پيدا مى كند، هرچند لفظ مفرد باشد. آيا مى توان وجودِ لفظىِ معنا را، انشاء معنا دانست؟
ما تاكنون چنين چيزى نشنيده ايم كه در لفظ مفرد معناى انشائى تحقّق داشته باشد و حتّى به نوع ديگر هم نمى توان انسان را انشاء كرد چه رسد كه ما نفس لفظ انسان را امر انشائى بگيريم به عنوان وجود لفظى.
اشكال سوّم:
محقّق اصفهانى (رحمه الله)در ارتباط با فرق ميان «جمل خبريه» با «جمل انشائيه» فرمود: «جمل خبريه» با «جمل انشائيه» در اصل معناى انشائى مشتركند و تنها فرقى كه بين «جمله خبريه» و «جمله انشائيه» وجود دارد اين است كه در «جمله خبريه» علاوه بر معناى انشاء، امر ديگرى به عنوان «حكايت از واقعيت» نيز وجود دارد.
در حالى كه آنچه از كلمات بزرگان استفاده مى شود اين است كه خبر و انشاء از دو
(صفحه389)
مقوله اند و به عنوان دو امر وجودى و ثبوتى متضاد با يكديگر و غير قابل اجتماع مطرحند، نه اين كه تقابل ميان آنها تقابل سلب و ايجاب باشد تا گفته شود: در «جمله خبريه» زياده اى وجود دارد كه در «جمله انشائيه» وجود ندارد.
ايشان مبنايى اختيار كردند كه در مقابل چنين سؤالاتى ناچار به توجيه شدند و اين خود كاشف از بطلان مبناى ايشان مى باشد.
بنابراين ما هر معنايى را در مورد انشاء بپذيريم، ارتباطى بين «انشاء» و «وجود لفظى» وجود ندارد.
نتيجه بحث در ارتباط با انشاء
از مباحث گذشته معلوم گرديد كه كلام محقّق اصفهانى (رحمه الله)در ارتباط با انشاء، داراى اشكالاتى است. بنابراين امر دائر مى شود بين كلام مشهور و كلام مرحوم آخوند.
اشكالى كه به مشهور وارد بود اين بود كه بر مبناى مشهور بايد در «بيع الغاصب لنفسه»، انشاء تحقّق نداشته باشد، در حالى كه بدون ترديد، انشاء تحقّق دارد هرچند اعتبار ملكيت تحقّق ندارد.
اشكالى كه به مرحوم آخوند وارد بود اين بود كه بنابر مبناى ايشان بايد در مورد انشائيات قائل به تعدّد اعتبار شويم، يعنى عقلاء بايد دو چيز را اعتبار كنند: يكى وجود انشائى، كه ظرف تحقّق آن عالم اعتبار است و ديگرى ملكيت و زوجيت، كه از امور اعتباريه مى باشند. و به نظر مى رسيد تعدّد اعتبار، امر بعيدى باشد.
با دقّت در كلام مشهور درمى يابيم كه اشكال فوق بر مشهور نيز وارد است، زيرا مشهور قائلند، «انشاء عبارت از استعمال لفظ در معنا، به داعى تحقّق معنا در ظرف مناسب خود مى باشد». يعنى هدف بايع از گفتن «بعتُ» اين است كه «ملكيت» در ظرف خودش ـ كه عالم اعتبار است ـ تحقّق پيدا كند. در حالى كه گفتن «بعتُ» نه سببيت تكوينى براى «اعتبار ملكيت» دارد و نه سببيت خارجى، بلكه خودِ سببيتى كه در اين جا مطرح است، امرى اعتبارى است، يعنى «بعتُ» سببيت اعتبارى براى اعتبار
(صفحه390)
ملكيت دارد. و براساس كلام مشهور نيز در انشائيات دو اعتبار وجود دارد: يكى اعتبار سبب و ديگرى اعتبار مسبّب در نتيجه كلام مرحوم آخوند بر كلام مشهور ترجيح دارد زيرا به كلام مرحوم آخوند، يك اشكال، ولى به كلام مشهور، دو اشكال وارد است.
البته ما بحث ديگرى نيز با مرحوم آخوند داريم كه آيا وجود انشائى در رابطه با مفاهيمى ـ مثل طلب ـ كه داراى واقعيت مى باشند نيز تحقّق دارد يا فقط در مورد مفاهيم اعتباريه است؟
اين جهت بحث را در مباحث مربوط به «صيغه افعل» مطرح خواهيم كرد.
(صفحه391)
مسأله هشتم
اسماء اشاره و ضماير
مرحوم آخوند، پس از بحث در مورد خبر وانشاء به ذكر مطالبى پيرامون اسماء اشاره و ضماير پرداخته و مى فرمايد:
مطلبى كه در ارتباط با وضع در حروف گفتيم،(1) در مورد اسماء اشاره و ضماير نيز
- 1 ـ يادآورى: مرحوم آخوند در باب وضع در حروف فرمود: كلمه «مِنْ» و لفظ «ابتداء» در تمام مراحل سه گانه وضع، موضوع له و مستعمل فيه اتحاد دارند. واضع، مفهوم كلّى ابتدا را درنظر گرفته و لفظ را براى همان مفهوم كلّى وضع كرده است و در مقام استعمال نيز، لفظ را در همان مفهوم كلّى، استعمال كرده است و فرقى كه بين حرف و اسم وجود دارد اين است كه محلّ استعمال حرف با محلّ استعمال اسم تفاوت دارد. جايى كه «ابتداء» به صورت مستقل استعمال شود و غرض متكلّم، مستقلا به اين مفهوم تعلّق گرفته باشد كلمه «الابتداء» به كار برده مى شود و جايى كه غرض متكلّم اين باشد كه «ابتداء» را به عنوان حالت و آلت براى غير، استعمال كند كلمه «مِنْ» را استعمال مى كند ولى در هر دو مورد لفظ «الابتداء» و لفظ «مِنْ» در همان معناى كلّى «ابتداء» استعمال شده اند.
(صفحه392)
شبيه همان مطالب را مى گوييم، سپس مى فرمايد:
در اسماء اشاره و ضماير نيز، معنا كلّى است و هيچ جزئيتى در معناى اين ها ـ به عنوان موضوع له يا مستعمل فيه ـ دخالت ندارد. لفظ «هذا» براى كلّىِ «مفرد مذكّر» و لفظ «هو» نيز براى كلّىِ «مفرد مذكّر» و لفظ «أنت» و «إيّاك» نيز براى معناى كلّىِ «مفرد مذكّر» وضع شده اند. واضع، معناى كلّى «المفرد المذكّر» را در نظر گرفته و لفظ را براى آن، وضع كرده است و در مقام استعمال نيز، در همان معنا استعمال مى شود. ولى جاى استعمال هريك از اين ها با يكديگر فرق دارد.
كلّىِ «مفرد مذكّر» به چند صورت استعمال مى شود:
اگر مى خواهيد به صورت اشاره حضورى به آن اشاره كنيد، در اين جا از لفظ «هذا» استفاده مى كنيد. ولى اشاره، در معناى هذا نيست، اشاره حضورى به عنوان مكان استعمال مطرح است.
و اگر مى خواهيد به صورت اشاره غيرحضورى (اشاره به غائب) به آن اشاره كنيد، در اين جا از كلمه «هو» استفاده مى كنيد.
و اگر به جاى اشاره، خطاب مطرح باشد «إيّاك» را به كار مى بريد. مرحوم آخوند مى فرمايد: اشاره و تخاطب، ملازم با تشخّصند و كلّى را نمى توان مورد اشاره خارجيه قرار داد، نه به صورت اشاره حضورى و نه به صورت اشاره غير حضورى. و نيز كلّى را نمى توان مخاطب قرار داد مگر به صورت مجاز. ولى بايد توجّه داشت كه اين تشخّص، نه در معناى موضوع له دخالت دارد و نه در مستعمل فيه، زيرا خود اشاره و تخاطب، هيچ دخالتى در معنا ندارند بلكه به عنوان محلّ و مكان استعمال مطرحند. درنتيجه، موضوع له در «هذا»، «هو»، «إيّاك»، «أنت» و... مفهوم كلّى «المفرد المذكّر» است ولى محلّ استعمال هريك از اين ها با ديگرى فرق دارد. همان طور كه در باب اسماء و حروف گفتيم: لحاظ استقلاليت و آليت، هيچ دخالتى در معنا ندارد بلكه فقط به عنوان چيزى كه محلّ استعمال را مشخّص مى كند مطرح است.(1)
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص16 ـ 19