جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه451)
حقيقت است، كلّيت هم براى لفظ «زيد»، يك حقيقت و واقعيت است. و فرديّت و كلّيت، دو حقيقتِ متباين و دو ماهيت متباين مى باشند. وقتى چنين شد، چاره اى غير از مسأله استعمال نيست. يكى از اين دو ماهيت، مستعمَل و ماهيت ديگر مستعمل فيه است، يعنى از «زيد» در «زيدٌ لفظي» كه به عنوان يك واقعيت است، واقعيت ديگرى اراده شده است. از فردِ «زيد»، كلّى لفظ «زيد» اراده شده است. آيا غير از اين مى توان گفت كه اين «زيد» در كلّى «زيد» استعمال شده است؟
بنابراين، در اين دو قسم ( اطلاق لفظ و اراده نوع و اطلاق لفظ و اراده صنف) راهى جز مسأله استعمال وجود ندارد.
اشكال: ممكن است كسى بگويد: در مثل «زيد لفظي»، مستعمَل عبارت از شخص همين «زيد» و مستعمل فيه عبارت از كلّى لفظ «زيد» است و اين كلّى شامل خود اين «زيد» هم مى شود. بنابراين، «زيد» ـ در رابطه با خودش ـ هم مستعمَل و هم يكى از افراد مستعمَل فيه  است.
هرچند اين مسأله را در مورد «ضرب فعل ماض» نمى توان پياده كرد زيرا مستعمَل فيه شامل خود «ضرب» در كلام نمى شود.
جواب: ما وقتى يك لفظ را در كلّى استعمال مى كنيم مستعمل فيه ما نفس كلّى است ولى اين كلّى، منطبق بر مصاديق خود و متّحد با آنهاست. اين به معناى استعمال كلّى در مصاديق نيست تا اين كه مصاديق هم جزء مستعمل فيه باشند و به تعداد افراد كلّى، مستعمل فيه داشته باشيم. وقتى ما انسان را در معناى كلّى خودش استعمال مى كنيم، از دايره كلّيت خارج نمى شويم و نمى توانيم بگوييم: «انسان در زيد هم استعمال شده است». در اين جا هم «زيد» را در طبيعى و كلّى «زيد» استعمال كرده ايم. مستعمَل فيه ما همان كلّى است ولى آن كلّى انطباق قهرى بر مصاديق خود دارد، كه از جمله مصاديق آن همين «زيد»ى است كه به آن تلفّظ كرده ايم ولى اين به عنوان مصداقِ مستعمل فيه مطرح است نه به عنوان خود مستعمل فيه، تا اين كه لازم آيد مستعمل و مستعمَل فيه، شىء واحدى باشند.
(صفحه452)
نتيجه بحث در مقام دوّم
از چهار قسم اطلاق لفظ، فقط در قسم سوّم ـ يعنى اطلاق لفظ و اراده شخص ـ استعمال تحقّق ندارد ولى در سه قسم ديگر، استعمال تحقّق دارد.
ذكر اين نكته لازم است كه بعضى، كلام مرحوم آخوند در«بالجمله» رابه گونه ديگرى تفسير كرده اند ولى به نظر مى رسد كه مراد ايشان همان چيزى است كه ما بيان كرديم.
(صفحه453)

امر پنجم


نقش اراده در موضوع له الفاظ


(صفحه454)
(صفحه455)

نقش اراده مستعمِل در موضوع له الفاظ


بحث در اين است كه آيا موضوع له الفاظ، ذوات معانى و نفس معانى است بدون اين كه خصوصيتى در آن دخالت داشته باشد يا اين كه در موضوعٌ له الفاظ، علاوه بر ذوات معانى، خصوصيتِ مراد بودن معانى نيز دخالت دارد؟ خواه دخالت اراده، به عنوان جزئيت براى موضوع له الفاظ باشد يا به عنوان شرطيت و قيديت.

تحرير محلّ نزاع

آيا كدام اراده، محلّ نفى و اثبات قرار گرفته است؟
در باب اراده، با چهار مرحله اراده برخورد مى كنيم:
1 ـ ماهيت و مفهوم اراده: يعنى همان چيزى كه كلمه «اراده» براى آن وضع شده است، مثلا «انسان» يكى از اسماء اجناس است و براى مفهوم كلّى «حيوان ناطق» وضع شده است. «اراده» نيز براى مفهوم كلّى «الشوق المؤكَّد المحرِّك للعضلات نحو المراد» وضع شده است.