جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه466)
مربوط به دلالت تصوريه است. ما مى خواهيم ببينيم آيا اراده حقيقيه، جزء معناى موضوع له است تا با شنيدن لفظ «زيد»، اراده هم به ذهن ما بيايد يا نه؟ ولى كلام عَلَمين مربوط به دلالت تصديقيه است.(1)

بررسى كلام مرحوم آخوند

حضرت امام خمينى«دام ظلّه» و بزرگان ديگر، كلام مرحوم آخوند را مورد اعتراض قرار داده و فرموده اند:
اگر كلام عَلَمين را بر دلالت تصديقيه حمل كنيم ـ آن گونه كه مرحوم آخوند مى فرمود ـ لازم مى آيد كه عَلَمين، معناى روشن و بى نياز از بيان را مطرح كرده باشند. زيرا مرحوم آخوند، دلالت در كلام عَلَمين را اين گونه معنا كرد كه اگر لفظ بخواهد دلالت كند بر اين كه معنا مراد متكلّم است و احراز كرديد كه متكلّم در مقام بيان مراد و ابراز مقصود است، بايد اراده اى دركار نباشد. و اين معنا توضيح واضحات است و نيازى به بيان ندارد، زيرا در اين صورت، كلام عَلَمين به اين معنا مى شود كه «دلالة اللفظ على أن يكون معناه مراداً للمتكلّم تابع لأن يكون مراداً للمتكلّم». در حالى كه عَلَمين مى خواسته اند امر غيرواضحى را بيان كنند.
حضرت امام خمينى«دام ظلّه» مى فرمايد: ما ناچاريم «دلالت» در كلام عَلَمين را به «دلالت تصوريه» معنا كنيم، يعنى اراده، در انتقال ذهن به معنا دخالت دارد. ولى دخالت داشتن اراده در انتقال ذهن به معنا، غير از عنوان بحث است كه آيا اراده، در معناى موضوع له دخالت دارد يا نه؟
درحقيقت، آن اشكالى كه به مقدّمه اوّل آنان (قائلين به دخالت داشتن اراده در معناى موضوع له) وارد كرديم اين جا نيز وارد است.
قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له، در مقدّمه اوّل خود از راه هدف وضع
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص23
(صفحه467)
وارد شده بودند. اشكال مهمّى كه به آنان وارد بود اين بود كه ما اگر از راه هدف وضع وارد شويم، هدف وضع، اين مقدار مى تواند براى ما مضيقه درست كند كه بگويد: لفظ، در صورتى براى معنا وضع شده كه اراده اى باشد. ولى اين كه اراده در موضوع له نقش داشته باشد يا جزء يا قيد معنا باشد از كجا استفاده مى شود؟ در حالى كه مدّعاى قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له، اين است كه اراده، در معناى موضوع له دخالت دارد ولى دليل، اين مطلب را ثابت نمى كند.
كلام عَلَمين نيز همين مقدار را ـ بر اساس دلالت تصوريّه ـ دلالت دارد. يعنى مى خواهند بگويند كه: دلالت لفظ بر معنا، آنجايى است كه اراده دركار باشد و اگر اراده نباشد، لفظ بر معنا دلالت نمى كند. ولى در جايى كه اراده هست آيا اراده چه نقشى دارد؟ آيا دخالت در موضوع له دارد؟ اين ديگر مطرح نيست.
مثلا وقتى گفته مى شود: «مِنْ، براى كلّى ابتدا وضع شده است ولى تعهّدى در كنار آن مى باشد»، به اين معنا نيست كه اين تعهّد و التزام، داخل در معناى «مِنْ» است بلكه درحقيقت، يك تضيّقى است در رابطه با وضع، مثل اين كه واضع از اوّل به صراحت بگويد: لفظ «انسان» را براى معناى «حيوان ناطق» وضع كردم ولى در جايى كه اراده به اين معنا تعلّق گرفته باشد. پس مجرّد اين كه اراده را در ارتباط با وضع مطرح كنيم، مستلزم اين نيست كه اراده داخل در معناى موضوع له باشد.
ما درصدد نفى يا اثبات كلام عَلَمين نيستيم بلكه مى خواهيم آن را معنا كنيم. اين كه مى گويند: «الدلالة تابعة للإرادة»، يعنى دلالت لفظ بر معنا، در جايى است كه اراده هم باشد. به خلاف مرحوم آخوند كه كلام عَلَمين را به گونه اى معنا مى كرد كه توضيح واضحات بود. مطلبى كه با شخصيت علمين تناسب نداشت.
درنتيجه، ظاهراً عَلَمين مى خواهند بگويند: «هرجا دلالت باشد اراده هم هست». و ما در جواب دوّم از دليل قائلين به دخالت اراده در معناى موضوع له، اين مطلب را پذيرفتيم ولى گفتيم: اين مطلب، غير از مدّعاى شماست. مدّعا، صِرف دخالت اراده در مقام وضع و استعمال نيست بلكه مدّعا اين است كه اراده، در معناى موضوع له
(صفحه468)
به صورت جزء يا قيد دخالت دارد. و اين چيزى است كه نه دليل قائلين به دخالت اراده در موضوع له الفاظ و نه كلام عَلَمين مى تواند آن را اثبات كند.
بنابراين، آنچه از اين دو دليل (كلام قائلين به دخالت اراده و كلام علمين) استفاده مى شود اين است كه: وضع، با اراده ارتباط دارد و همين ارتباط، يك محدوديت و تضيّقى را در رابطه با وضع بهوجود مى آورد به طورى كه اگر ما لفظ را از يك متكلّم غير مريد شنيديم بتوانيم بگوييم: اين جا لفظ، دلالت ندارد، زيرا اراده دركار نيست.
اين مطلبى است كه ما نمى خواهيم نفى يا اثبات كنيم، فقط اين را مى گوييم كه اين مطلب غير از چيزى است كه ما بحث مى كنيم.(1)

كلام آيت الله خويى«دام ظلّه»

ايشان براساس مبنايى كه درباب وضع داشت، در اين جا نيز اراده را داخل در معناى موضوع له مى داند.
توضيح: آيت الله خويى«دام ظلّه»، حقيقت و ماهيت وضع را به گونه ديگرى معنا مى كرد و مى فرمود: وضع، عبارت از تعهّد و التزام به اين است كه هروقت اين لفظ استعمال مى شود، اين معنا را اراده كرده است. بنابراين، مسأله اراده، درحقيقت و ماهيت وضع دخالت دارد. به خلاف معنايى كه ما دررابطه با وضع مطرح كرديم و گفتيم: وضع، مانند نام گذارى است و كارى به اراده ندارد. وقتى كسى بر فرزندش اسمى را انتخاب مى كند تعهّد و التزامى دركار نيست بلكه نوعى تخصيص لفظ به معنا وقراردادن ارتباط وضعى بين لفظ و معنا است. آن هم به يك امر اعتبارى محض نه امر تكوينى.
ولى آيت الله خويى«دام ظلّه» چون وضع را به معناى تعهّد و التزام مى گيرد، در تعهّد و التزام، مسأله اراده دخالت دارد زيرا تعهّد و التزام، به معناى التزام به اين است كه هروقت لفظ را استعمال كند، اراده كند اين معنا را. تمام اين ها در تعهّد والتزام وجود
  • 1 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص115 و 116 و تهذيب الاُصول، ج1، ص51
(صفحه469)
دارد. روى اين معنا، ما بايد هميشه اراده را ملازم با وضع بدانيم ولى نه به اين معنا كه اراده، در موضوع له دخالت دارد. اين را كسى نمى تواند ثابت كند.
ايشان، روى اين مبنا پاى اراده را در رابطه با وضع به ميان كشيده و طبعاً مى فرمايد: دلالت در كلام عَلَمين، به معناى دلالت تصوريّه نيست، زيرا دلالت تصوريّه به اين معناست كه انسان به مجرّد شنيدن لفظ، انتقال به معنا پيدا كند. اصلا دلالت تصوريّه، ارتباطى با وضع ندارد بلكه مربوط به اُنس و كثرت استعمال است. كثرت استعمال لفظ در معنا، دلالت تصوريّه را بهوجود مى آورد. ولى ما، اسم اين دلالت تصوّريه را دلالت وضعى نمى گذاريم و وضع را هم در رابطه با اين دلالت نمى بينيم. كثرت استعمال سبب مى شود كه ـ به تعبير ايشان ـ اگر از اصطكاك يا برخورد دو سنگ، كلمه «انسان» بلند شود ; چه رسد به جايى كه اين لفظ، از بچه اى شنيده شود ـ دلالت تصوّرى باشد ولى دلالت وضعى وجود ندارد. دلالت وضعى، جايى است كه دلالت تصديقيّه هم وجود داشته باشد و ايشان دلالت تصديقيّه را بر دو قسم مى داند.
ايشان مى فرمايد: اراده، بر دو قسم است: اراده استعمالى و اراده جدّى روى همين اساس، دلالت تصديقيّه نيز بر دو قسم است: دلالت تصديقيّه در ارتباط با اراده استعمالى و دلالت تصديقيّه در ارتباط با اراده جدّى.
آيت الله خويى«دام ظلّه» مى فرمايد: دلالت در كلام عَلَمين، همين دلالت وضعى است كه در رابطه با دلالت تصديقيّه است و دلالت تصديقيه ـ چه در رابطه با اراده استعمالى و چه در رابطه با اراده جدّى ـ تابع اراده است.(1)

بررسى كلام آيت الله خويى«دام ظلّه»


اين كلام ايشان نيز ـ همانند اصل مبناى ايشان در رابطه با وضع ـ مورد قبول ما
  • 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص104 ـ 109
(صفحه470)
نيست. اين حرف، علاوه بر اين كه خلاف مشهور است ـ زيرا مشهور، دلالت وضعيه را همان دلالت تصوّريه مى دانند و خود آيت الله خويى«دام ظلّه» نيز به اين مطلب اعتراف كرده است ـ خلاف وجدان نيز مى باشد.
وقتى پدرى اسم فرزند خود را «زيد» مى گذارد و ما هم متوجّه اين نام گذارى مى شويم، اگر ساعتى بعد، پدر گفت: «زيد» را بياوريد. آيا ما با شنيدن كلمه «زيد» به معنا منتقل مى شويم يا نه؟
اگر بگوييد: «منتقل نمى شويم»، مى گوييم: اين، خلاف وجدان است.
و اگر بگوييد: «منتقل مى شويم»، خواهيم گفت: اين جا كه هنوز كثرت استعمال و انس حاصل نشده است، نام گذارى يك ساعت قبل بوده است. آيا مى توان گفت: اين انتقال ـ كه از آن به دلالت تصوريّه تعبير مى شود ـ استناد به وضع ندارد؟ اگر ندارد، پس مستند به چه چيز است؟ هنوز كثرت استعمالى تحقّق پيدا نكرده تا بگوييم به واسطه آن، ما انتقال به معنا پيدا مى كنيم. ايشان مى فرمايد: «سبب اين انتقال، كثرت استعمال است و اصلا پاى وضع را نبايد به ميان آورد». آيا وجداناً اين طور است يا سبب انتقال، نام گذارى پدر و به تعبير ديگر، وضع است؟ وجداناً سبب، عبارت از وضع است. و اگر چنين است چرا ما بگوييم: دلالت وضعيّه، در مورد دلالت تصوريّه نيست؟ چرا دلالت تصوريّه را از دلالت وضعيّه خارج كنيم؟ خير، دلالت تصوريّه از دلالت هاى وضعيّه است، منشأ آن هم وضع است و كلام عَلَمين هم ناظر به اين معناست نه ناظر به دلالت تصديقيّه ـ كه آيت الله خويى«دام ظلّه» مى فرمايد ـ ، زيرا مبنايى كه ايشان درمورد وضع فرمود كسى حاضر نيست بپذيرد، بعد از آنكه وضع، يك ماهيت روشن عقلائى و عرفى دارد.
نتيجه مباحث امر پنجم
يك بحث اين بود كه آيا عنوان اراده ـ به صورت جزئيت يا شرطيت ـ در موضوع له دخالت دارد؟ كه ما به طور جدّى اين معنا را نفى كرديم و كسى نتوانست دليلى بر اثبات