جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه471)
آن اقامه كند.
بحث دوّم اين بود كه معناى دلالت تصوريّه و تصديقيّه چيست؟ و آيا دلالت تصوريّه در رابطه با دلالت هاى وضعى هست يا نه؟ ما گفتيم: دلالت تصوريّه جزء دلالت هاى وضعى است و ما نمى توانيم دلالت تصوريّه را از مسأله وضع بيرون ببريم و منشأ اين دلالت را غير مرتبط به وضع دانسته و مربوط به كثرت استعمال بدانيم.
بحث سوّم اين بود كه وقتى اراده در موضوع له به عنوان جزئيت يا شرطيت نقش ندارد آيا وجود اراده، در ارتباط با وضع هست يا نه؟ آيا وجود اراده، محدوديتى در وضع ايجاد مى كند يا نه؟ آيا دلالت، در محدوده اراده است؟ نه اين كه اراده جزء باشد بلكه آيا در محدوده اراده، دلالت وجود دارد يا نه؟
اين جا ما گفتيم: مسأله، خيلى روشن نيست و انسان نمى تواند به صورت محكم نفى يا اثبات كند. ولى اگر كسى اثبات كند كه وضع در محدوده اراده است بايد در مرحله دلالت تصوريّه هم تضييقى بهوجود آورده و بگويد: «اگر انسان، لفظى را از ديوار يا از برخورد سنگى به سنگ ديگر شنيد، چون اراده دركار نيست، وضع تحقّق ندارد، و اراده در ارتباط با وضع است درنتيجه چيزى به ذهن انتقال پيدا نمى كند». و اين غير از موردى است كه ما به عنوان اشكال بر آيت الله خويى«دام ظلّه» مطرح كرديم. اشكال ما اين بود كه وقتى پدرى نام فرزند خود را «زيد» مى گذارد و او را به اين نام صدا مى كند وذهن شما منتقل به معنا مى شود، منشأ اين انتقال چيست؟ آيا مى توان وضع را ناديده گرفت و منشأ آن را كثرت استعمال دانست؟
ولى در اين جا مى گوييم: در دلالت تصوريّه، اگر ما قائل شديم اراده، در محدوده وضع دخالت دارد، لازمه اش اين است كه بگوييم: جايى كه اراده نباشد، دلالت تصوريّه هم وجود ندارد و آنجا كه اراده هست دلالت تصوريّه هم هست. لفظ «انسان» را اگر از يك فرد عاقل شنيديد، بر معناى «حيوان ناطق» دلالت مى كند ولى اگر از بچه غير مميز شنيديد، بر اين معنا دلالت نمى كند، چون او فاقد اراده است.
(صفحه472)
(صفحه473)

امر ششم


وضع در مركّبات


(صفحه474)
(صفحه475)

تحرير محلّ بحث:


آيا در مركّبات ـ خصوصاً در مركّبات تامّه، مثل «زيد قائم» ـ غير از وضع مفردات و هيئات، وضع ديگرى براى مجموع مركّب وجود دارد؟
در جمله «زيدٌ قائمٌ» كلمه «زيد» داراى وضع شخصى است و كلمه «قائم» نيز به لحاظ ماده اش داراى يك وضع و به لحاظ هيئت «فاعل» هم داراى يك وضع است. در بحث وضع شخصى و نوعى گفتيم: معمولا وضع مادّه، وضع شخصى و وضع هيئت وضع نوعى را داراست. علاوه بر اين ها، هيئت جمله خبريه نيز داراى يك وضع است. حال موضوع له آن چيست؟ معروف بين أهل منطق اين است كه موضوع له آن «نسبت» است و ما گفتيم: موضوع له آن «هوهويت» است. ولى در اين جا به موضوع له كارى نداريم آنچه مى خواهيم بگوييم، اين است كه هيئت جمله خبريه، وضع دارد.
در اين بحث مى خواهيم ببينيم آيا علاوه بر وضع مفردات و هيئت جمله خبريه، براى مجموع «زيدٌ قائمٌ» هم وضع ديگرى مطرح است؟
منشأ پيدايش اين بحث اين است كه در كلمات بعضى از ادبا آمده است: «كما أنّ