جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه189)

واجب كفايى

يكى از تقسيماتى كه در ارتباط با واجب مطرح است تقسيم آن به واجب عينى و واجب كفايى است ولى آنچه در اين جا مهم است واجب كفايى است و ماهيت واجب عينى روشن است.
در واجب عينى هر مكلّفى استقلالاً ـ و با قطع نظر از مكلّفين ديگر ـ داراى تكليف است و آثار تكليف هم بر آن مترتب است. اگر موافقت كند، استحقاق ثواب دارد و اگر مخالفت كند استحقاق عقوبت دارد و اين استحقاق ثواب و عقوبت هيچ گونه ارتباطى به مكلّفين ديگر ندارد. ممكن است يك مكلّف مخالفت كرده و مستحق عقوبت باشد و مكلّف ديگر موافقت كرده و استحقاق ثواب داشته باشد. با اين كه خطاب هم واحد است و ـ مثلا ـ بيش از يك {أقيموا الصلاه) مطرح نيست. امّا همين {أقيموا الصلاه) تكاليف مستقلى بر حسب تعّدد مكلفين بيان مى كند.(1) و هر مكلّفى
  • 1 ـ تذكّر: آنچه قبلا مطرح كرديم كه «خطابات عامّه، انحلال به خطابات شخصيّه پيدا نمى كند» غير از اين بحثى است كه اين جا مطرح مى كنيم. زيرا اين جا بحث از عموميت خطابات عامّه است. پس در عين اين كه انحلال در مرحله خطاب وجود ندارد ولى تعدّد به حسب تكليف مطرح است.
(صفحه190)
هم در ارتباط با استحقاق عقوبت و استحقاق مثوبت خودش راه مستقلّى دارد و ـ از اين جهت ـ هيچ ارتباطى با ساير مكلّفين ندارد.
امّا در واجب كفايى مساله به اين صورت نيست، در واجب كفايى:
اولا : اگر مكّلفى در انجام مأمور به سبقت گرفت، تكليف از ديگران ساقط مى شود و در واجبات كفايى قابل تعدّد(1) اگر همه مكلّفين اقدام به انجام واجب نمودند، همه آنان واجب را انجام داده و استحقاق ثواب دارند. و اگر يكى يا چند نفر در آنِ واحد، واجب را انجام دادند، استحقاق ثواب داشته و تكليف از ديگران ساقط مى شود و اگر همه مكلفين مخالفت كردند،همه آنان استحقاق عقوبت دارند.
ظاهر اين است كه استحقاق عقاب يا ثواب در اين جا به اين صورت نيست كه عقاب يا ثواب واحدى را بين مكلّفين تقسيم كنند كه هر جزئى از آن به يك مكلّف اختصاص داده شود. بلكه همان عقابى كه براى ترك اين واجب در نظر گرفته شده، نسبت به يكايك مكلّفين مطرح خواهد شد، و نيز همان ثوابى كه براى انجام آن در نظر گرفته شده، به يكايك مكلّفين داده خواهد شد.
  • 1 ـ واجب كفايى بر دو قسم است:
  • الف: غير قابل تعدّد، مثل: دفن ميّت.
  • ب: قابل تعدّد، مثل: صلاة بر ميّت، كه در آن واحد هزاران نفر مى توانند آن را انجام دهند.
  • فرع فقهى: اگر گروهى بخواهند بر يك ميّت نماز بگذارند، آيا همه آنان مى توانند قصد وجوب كنند؟
  • اگر همه آنان در لحظه واحدى نماز را شروع كرده و در لحظه واحدى ختم كنند، همه آنان مى توانند نيّت وجوب كنند، زيرا نماز خواندن بر ميّت، واجب كفايى است و افراد متعدّدى به طور همزمان خواسته اند اين واجب را انجام دهند.
  • امّا اگر مأمومين، نماز را بلد نيستند و به تبعيّت از امام مى خوانند، يعنى هر چه امام مى گويد، آنها هم مى گويند و در مقام قرائت، متأخر از امام هستند در اين جا مأمومين نمى توانند قصد وجوب كنند، چون نماز امام قبل از نماز مأمومين تمام مى شود و با تمام شدن آن، تكليف وجوبى ساقط است و نمازهاى بعدى عنوان استحباب دارد.
(صفحه191)

حقيقت واجب كفايى چيست؟


هر تكليفى متقوّم به سه جهت است:
1 ـ مولاى تكليف كننده، 2 ـ مكلّف كه تكليف بر او متوجه شده است 3 ـ مكلّف به، كه همان عمل متعلّق تكليف است، مثلا در {أقيموا الصلاة) تكليف از ناحيه شارع است و به همه مكلّفين تعلّق گرفته و مكلّف به آن هم عبارت از صلاة است. اين سه جهت در ارتباط با واجب عينى روشن است.
در ارتباط با واجب كفايى هم دو جهت «تكليف كننده» و «مكلّف به» روشن است. مثلا در مورد صلاة بر ميّت، مكلّف به عبارت از «صلاة بر ميّت» و تكليف كننده «خداوند» است. آنچه مورد بحث واقع شده اين است كه در واجب كفايى، «مكلَّف  كيست؟(1)

آيا مكلّف در واجب كفايى كيست؟


در اين زمينه چند احتمال وجود دارد:

احتمال اوّل:


مكلّف در واجب كفايى، مجموع مكلّفين ـ من حيث المجموع ـ مى باشند، به خلاف واجب عينى كه در آن يكايك مكلّفين ـ يعنى جميع آنان ـ مكلّف مى باشند.
  • 1 ـ همان طور كه در واجب تخييرى اشكال از ناحيه «مكلّف به» بود و مولاى تكليف كننده و مكلَّف مشخص بودند.
(صفحه192)
بررسى احتمال اول: «مجموع من حيث المجموع» وقتى در مقابل «جميع» قرار گيرد سه احتمال در آن جريان دارد:
مقصود از «مجموع من حيث المجموع» همان «جميع» باشد، يعنى هر كدام از مكلّفين، مأموريت داشته باشد كه اين عمل را انجام دهند. در اين صورت، فرقى بين واجب كفايى و واجب عينى وجود نخواهد داشت، علاوه بر اين در بعضى از موارد واجب كفايى ـ مثل دفن ميّت ـ امكان ندارد كه همه مكلّفين نقش داشته باشند.
مقصود از «مجموع من حيث المجموع»، اين باشد كه تكليف از دايره مجموع خارج نيست ولى ضرورتى ندارد كه همه آنان در انجام اين تكليف نقش داشته باشند. بلكه اگر بعضى از آنان اقدام به انجام دادن آن نمودند كفايت مى كند.
اين احتمال در حقيقت به همان «صرف الوجود»ى كه مرحوم نائينى مطرح كرده برگشت مى كند.(1)
معناى صرف الوجود(2) اين است كه غرض مولا به وجود اين طبيعت تعلّق گرفته است. حال اگر يك فرد تحقق پيدا كند، غرض مولا حاصل شده است و اگر چند فرد با يكديگر هم تحقق پيدا كنند، غرض مولا حاصل شده است. حتى اگر جميع افراد در آن واحد تحقّق پيدا كنند، غرض مولا حاصل شده است، البته نه به لحاظ حصول همه افراد، بلكه به لحاظ اين كه صِرف الوجود در خارج تحقّق پيدا كرده است.
بنابر اين فرض، مكلّفين بايد به دفن ميّت جامه عمل بپوشانند، خواه يك نفر از آنان اقدام كند يا بيش از يك نفر. در هر صورت، غرض مولا حاصل شده است.
  • 1 ـ كلام مرحوم نائينى در احتمال چهارم پيرامون واجب كفايى مطرح خواهد شد.
  • 2 ـ «صرف الوجود» در مقابل وجود سارى و وجود عام و شامل است.
  • «وجود سارى» وجودى است كه در جميع مصاديق طبيعت جريان دارد ولى «صرف الوجود» چيزى است كه وجود طبيعت با آن تحقّق پيدا مى كند. كه با تحقّق يك فرد، يا چند فرد و حتّى همه افراد هم سازگار است ولى متقوّم به همه افراد نيست بلكه حتّى با يك فرد از طبيعت هم سازگار است.
(صفحه193)
مراد از«مجموع من حيث المجموع» اين باشد كه همه مكلفين بايد اقدام به انجام دادن يك عمل بنمايند. به گونه اى كه عمل واحد، اضافه به همه مكلّفين پيدا كند.
اين احتمال در مورد«مجموع من حيث المجموع» احتمال درستى نيست، زيرا:
اولا:در بعضى از موارد واجب كفايى ـ مثل دفن ميّت ـ تحقّق چنين معنايى امكان ندارد.
ثانياً: كسى در واجب كفايى ملتزم به اين معنا نشده است.
نتيجه:
مكلّف بودن «مجموع من حيث المجموع» در واجب كفايى، به هر گونه اى كه تصوير شود، يا نادرست است و يا به احتمالات ديگرى رجوع مى كند كه بزودى پيرامون آن بحث خواهيم كرد.

احتمال دوّم:

مكلّف در واجب كفايى،«واحد غير معين از مكلّفين» باشد يعنى بگوييم:«مكلف، يك نفر است ولى غير معين است».
در اين جا به دو نكته بايد توجه داشت:
1ـ مراد از واحد غير معين،«مفهوم واحد غير معين» نيست بلكه مراد«مصداق واحد غير معيّن»است.
2ـ در اين جا«غير معين» گفته مى شود نه «غير معلوم» ممكن است چيزى به حسب واقع،معيّن باشد ولى براى ما معلوم نباشد،مثل موارد علم اجمالى. در انائين مشتبهين، كه يكى از آنها خمر است، از نظر واقعيت،خمر متعيّن است ولى براى ما مجهول است يعنى ما نمى دانيم كه آن واحد معيّن واقعى كدام است.
حال در ما نحن فيه اين«واحد غير معين» از نظر واقع هم هيچ گونه تعيّن و تشخّصى ندارد.