جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه218)
غير مورد وصف ـ يعنى رجل غير عالم ـ تطبيق كند. همان طور كه محال است شامل مرأه شود.
در حقيقت، اين قيدْ عنوان را محدود در دايره خودش مى كند و بين مورد وصف و غير آن از نظر مفهومى تباين پيدا مى شود.
حال با توجّه به مطلب فوق به سراغ ما نحن فيه مى رويم:
در ما نحن فيه، آن طبيعتى كه متعلّق امر قرار گرفته، «صلاة مقيّد به وقت» است، مثل «رجل مقيّد به عالم». همان طور كه انطباق «رجل مقيّد به عالم» بر «رجل غير عالم» محال است، انطباق «صلاة مقيّد به وقت» بر «صلاة خارج از وقت» هم محال است. بنابراين قضيّه متيقّنه عبارت از اين است كه «صلاة مقيّد به وقت، به عنوان مأموربه است» و قضيّه مشكوكه عبارت از اين است كه «صلاة خارج از وقت، به عنوان مأموربه است». و روشن است كه بين اين دو قضيّه اتحاد وجود ندارد. در باب استصحاب اگرچه ما اتحاد عرفى را كافى مى دانيم و نيازى به اتحاد عقلى نمى بينيم ولى در اين جا همين اتحاد عرفى هم وجود ندارد. عرف با اين كه اهل مسامحه است و دقت هاى عقلى را ملاحظه نمى كند ولى در عين حال همان طور كه «رجل عالم» را منطبق بر «رجل غير عالم» نمى بيند، «صلاة مقيّد به وقت» را هم منطبق بر «صلاة خارج از وقت» نمى بيند.
امّا در مسأله نجاست ماء متغيّر اين گونه نيست، زيرا در آنجا حكم وضعى مطرح است و متعلّق در احكام وضعى عبارت از وجودات خارجيه است و همين امر موجب مى شود كه بتوانيم استصحاب را در مورد آن پياده كنيم.
بيان مطلب: در احكام تكليفيه ـ همان طور كه گفتيم ـ حكم روى نفس ماهيت رفته است و مسأله خصوصيات فرديه و حتى نفس عنوان وجود هم مطرح نيست، زيرا اگر قرار باشد پاى وجود به ميان آيد، لازم مى آيد ابتدا طبيعت تحقّق پيدا كرده و سپس وجوب عارض بر آن شود و چنين چيزى قابل قبول نيست، چون وجود در خارج ظرف سقوط تكليف است و اگر بخواهد در متعلّق تكليف اخذ شده باشد، لازم مى آيد كه به
(صفحه219)
عنوان عاملى براى سقوط تكليف مطرح باشد. در حالى كه در احكام تكليفيه، به مجرد تحقّق مأموربه يا منهى عنه، امر و نهى ساقط مى شود.
امّا در باب احكام وضعيّه اين گونه نيست، وقتى قرآن كريم مى فرمايد: {أحلّ الّله البيع)و أحلّ به معناى حليت وضعيه ـ يعنى حكم به صحت بيع ـ است، روشن است كه آنچه صحيح است عبارت از بيعى است كه در خارج تحقّق پيدا كرده است نه ماهيت بيع.
در مورد ماء متغيّر هم همين طور است.
در ماء متغيّر، اگر چه «تغيّر» قيديت دارد و از اين جهت فرقى با «وقت» در «صلاة مقيّد به وقت» ندارد، ولى از نظر حكم فرق دارند. در مورد صلاة حكم تكليفى مطرح است و متعلّق در حكم تكليفى، نفس طبيعت و ماهيت است، امّا در مورد «ماء متغيّر» حكم وضعى مطرح است و متعلّق حكم وضعى عبارت از وجود خارجى ماهيت است.
در نتيجه در حكم تكليفى، حكم از عناوين و ماهيّات به وجودات خارجيه ماهيت سرايت نمى كند ولى در احكام وضعيّه سرايت مى كند بلكه در احكام وضعى، موضوع اصلى و متعلّق اصلى عبارت از وجودات خارجيه است.
با توجه به آنچه گفته شد، وجه جريان استصحاب در مثال ماء متغيّر روشن مى شود.اگر آب حوضى ـ كه به اندازه كر است ـ با نجاست ملاقات كرده و متغيّر شد و پس از مدّتى به صورت خود بخود ـ بدون ملاقات با كّر طاهر ـ تغيّر آن برطرف شد، آيا اين آب همان آب قبلى است يا غير آن مى باشد؟
در اين جا حكم عقل با حكم عرف فرق مى كند. عقل مى گويد: «اين آب غير از آب قبلى است. آب قبلى متغيّر بوده ولى اين آب متغيّر نيست».امّا عرف مى گويد: «اين آب همان آب است» و با توجه به اين كه در باب استصحاب، وحدت عرفى در نظر گرفته مى شود، قضيّه متيقّنه با قضيّه مشكوكه وحدت پيدا كرده و استصحاب جريان پيدا مى كند.
خلاصه اين كه در اين جا مى توانيم بگوييم: «اين آب همان آب است» در حالى
(صفحه220)
كه در «صلاة مقيد به وقت» فرض اين است كه صلاتى در وقت واقع نشده تا بخواهيم به آن اشاره كرده و بگوييم: «اين صلاة، همان صلاة است». بلكه براى مطرح كردن قضيّه متيقنه بايد به كلّى اشاره كرده بگوييم: «نماز در وقت، واجب بوده و الان ما شك داريم نماز خارج از وقت، واجب است يانه؟». و روشن است كه در اين جا عرف اتحادى بين دو قضيّه نمى بينيد.

نتيجه بحث

از آنچه گذشت معلوم گرديد كه امر به موقت، دلالت ندارد بر اين كه اگر كسى واجب موقت را در وقت خودش اتيان نكرد، بايد خارج از وقت اتيان كند. همان طور كه امر به موقت مفهوم ندارد كه بگويد: «صلاة در خارج از وقت، واجب نيست» بلكه نسبت به خارج از وقت ساكت است. بله، موردى را مرحوم آخوند استثناء كردند كه مورد قبول ما هم بود ولى ما گفتيم: «اين استثناء منقطع است» و اصولا از بحث ما خارج است». و از طرفى از راه استصحاب هم ما نتوانستيم وجوب واجب در خارج از وقت را اثبات كنيم.
در اين صورت چاره اى نداريم جز اين كه به سراغ اصالة البرائة رفته و حكم به عدم وجوب در خارج از وقت بنماييم.
يادآورى مى شود كه اين بحث با قطع نظر از ادلّه خاصى است كه در بعضى از موارد ـ مانند صلاة و صوم ـ مطرح است.
(صفحه221)

مقصد دوّم:

نواهى


(صفحه222)