جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه247)
شده اند، امر به آن هم نمى تواند به قوت خودش باقى باشد. در اين جا آنچه امكان تحقق دارد، مسأله قضاء است و قضاء، عنوان ديگرى دارد. هم چنين اگر اين امتناع، به سبب موت مكلّف تحقق پيدا كند، تكليف مولا ساقط مى شود.
در نتيجه در باب اوامر، عقلْ علت مسقط بودن اطاعت را مشخص مى كند، و در مورد عصيان هم، عصيان را مسقط تكليف نمى داند بلكه امتناع تحقق آن مأموربه در خارج، جلوى تكليف مولا را مى گيرد.
اما در باب نواهى ما نمى توانيم همان ملاك باب اوامر را پياده كنيم. مولا ما را از همه وجودات طبيعت نهى كرده و تكليف هم واحد بوده و انحلالى در كار نيست. حال اگر يك فرد از افراد شرب خمر مورد ابتلاى مكلّف واقع شد و مكلّف از آن امتناع كرد، چرا اصل تكليف ساقط شود؟ عقل مى گويد: «ملاك سقوط تكليف، حصول تمام غرض مولاست و با احتراز از يك فرد از شرب خمر، تمام غرض مولا حاصل نشده است. اگر پدرى فرزند خود را از استعمال دخانيات منع كند و فرزند در يك مجلس آن را ترك كرد، فقط گوشه اى از غرض پدر حاصل شده و اين گونه نيست كه تمام غرض پدر حاصل شده باشد بلكه در مجلس دوّم هم مجاز به استعمال دخانيات نيست. در باب اوامر، غرض مولا به وجود يك فرد از افراد طبيعت تعلّق گرفته بود. لذا تكليف {أقيموا الصلاة) با يك نماز اوّل وقت ساقط مى شود ولى تكليف «لاتشرب الخمر» حتى با صد احتراز از شرب خمر هم ساقط نمى شود. زيرا اگر چه غرض مولا در ارتباط با اين صد مصداق حاصل شده ولى هنوز غرض مولا به طور كامل حاصل نشده است و تكليف مولا در صورتى ساقط مى شود كه غرض مولا به طور كامل حاصل شود.
امّا در ارتباط با عصيان در باب نواهى، همان چيزى كه در اوامر مطرح شد، در اين جا هم جريان دارد. وقتى زجر به تمامى وجودات طبيعت تعلق گرفته است، چنانچه اولين فرد مورد ابتلاء از شرب خمر، ارتكاب شد، قسمتى از غرض مولا ضربه مى خورد. چرا تكليف مولا به طور كلّى ساقط شود؟ آيا نسبت به بقيه تكليف مولا، استحاله يا عدم قدرتى پيش مى آيد؟ خير. نسبت به افرادى بعدى كاملا قدرت دارد و مى تواند آنها را
(صفحه248)
انجام داده يا ترك كند.
در نتيجه تكليف واحد ـ با وجود اين كه واحد است و انحلالى هم در كار نيست  ـ مى تواند موافقت ها و مخالفت هاى متعدّدى داشته باشد. شاهد بر عدم انحلال هم نواهى خود ماست. وقتى پدر فرزندش را از استعمال دخانيات نهى مى كند، يك حكم در كار است و هيچ انحلالى هم وجود ندارد ولى با وجود اين، موافقت ها و مخالفت هاى متعدّد دارد.(1)
بررسى كلام مرحوم بروجردى به نظر ما كلام مرحوم بروجردى كلام متين و مورد قبولى است و بهترين راه حلّ براى مشكل باب نواهى است.
  • 1 ـ رجوع شود به: نهاية التقرير، ج1، ص175ـ177.
  • حضرت استاد «دام ظلّه» اشاره فرمودند كه مطالب فوق را مرحوم بروجردى در بحث لباس مشكوك از كتاب صلاة مطرح فرمودند و آنچه در اين جا بيان مى شود به طور مستقيم از درس ايشان نقل شده است و در تقريرات درس اصول مرحوم بروجردى (نهاية الاُصول) همراه با اضطراب و تشويش مطرح شده و نوعى تهافت بين صدر و ذيل آن وجود دارد.
(صفحه249)

اجتماع امر و نهى

بحث در اين است كه آيا اجتماع امر و نهى در شىء واحد جايز است يا نه؟ مرحوم آخوند در تحرير محلّ نزاع مى فرمايد: «اختلفوا في جواز اجتماع الأمر و النهي في واحد و امتناعه على أقوال».(1)
در اين زمينه سه قول وجود دارد:
1ـ عدم جواز اجتماع، هم به نظر عقل و هم به نظر عرف.
2ـ جواز اجتماع، هم به نظر عقل و هم به نظر عرف.
3ـ جواز اجتماع به نظر عقل و عدم جواز آن به نظر عرف.
قبل از بررسى اين اقوال، به ذكر مقدّماتى كه مرحوم آخوند در ارتباط با عنوان بحث مطرح كرده اند مى پردازيم:
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص233
  • تعبير به «في واحد» در عبارات اكثر اصوليين بكار رفته است.
(صفحه250)

مقدمات بحث


مقدّمه اوّل

مراد از كلمه «واحد» در عنوان بحث چيست؟


مرحوم آخوند در اين مقدّمه به ذكر دو مطلب مى پردازند:
مطلب اوّل: مقصود از كلمه واحد، خصوص واحد شخصى نيست(1) بلكه شامل واحد جنسى و واحد نوعى هم مى شود.(2) ايشان در ابتدا مثالى را مطرح مى كنند كه در آن مسامحه وجود دارد ولى در ذيل همين كلامشان آن را اصلاح مى كنند. مرحوم
  • 1 ـ بله، واحد شخصى، قدر متيقن از آن مى باشد.
  • 2 ـ واحد بر سه قسم است: شخصى، نوعى، جنسى.
    واحد شخصى، مثل اين كه بگوييم: «زيدٌ واحدٌ». در اين جا زيد عبارت از وجود انسان به ضميمه خصوصيات فرديّه است كه اين خصوصياتْ مانع از اين مى شود كه صاحب آن خصوصيات تكثر پيدا كند. و كلمه فرد ـ كه در منطق بكار برده مى شود ـ در مقابل تكثر است.
    واحد نوعى مثل اين كه بگوييم: «الإنسان واحد». در اين جا واحد به اين معنا نيست كه قابل صدق بر كثيرين نباشد بلكه مراد اين است كه انسان، نوعِ واحدى ـ در مقابل ساير انواع حيوان ـ است.
    واحد جنسى مثل اين كه گفته شود: «الحيوان واحد». يعنى حيوان، جنس واحدى است كه انواع متعدّدى تحت پوشش اين جنس قرار دارند.
(صفحه251)
آخوند در ابتدا مثال «صلاة در مكان غصبى» را مطرح مى كنند، در حالى كه اين، واحد شخصى است و مثال صحيح همان مثال حركت كلّى و سكون كلّى ـ كه معنون به عنوان صلاتى و عنوان غصبى است ـ مى باشد، كه در آخر كلامشان مطرح كرده اند. پس مقصود از واحد، همان حركت كلّى و سكون كلّى است كه اين حركت و سكون هم با حالات صلاة انطباق پيدا مى كند و هم با بودن و تحرك در مكان غصبى انطباق پيدا مى كند.
مطلب دوّم: مواردى وجود دارد كه انسان خيال مى كند واحد جنسى و نوعى است ولى به حسب باطن و حقيقت، خارج از دايره واحد جنسى و نوعى است. مثلا «سجود براى خداوند متعال» و «سجود براى بت» اگر چه در مفهوم «سجود» مشتركند ولى در حقيقت، بين اين ها مغايرت كامل وجود دارد و هيچ گونه وحدتى ـ  حتى وحدت جنسى  ـ بين آنها وجود ندارد، به خلاف عنوان حركت كلّى و سكون كلّى كه گاهى در ضمن حركت و سكون صلاتى و گاهى در ضمن حركت و سكون غصبى تحقق پيدا مى كند و در «صلاة در مكان غصبى» در يك مورد اجتماع پيدا مى كنند.(1)
بررسى كلام مرحوم آخوند: مرحوم آخوند در مطلب اوّل فرمودند: «مراد از واحد، در عنوان بحث، خصوص واحد شخصى نيست و شامل واحد جنسى و نوعى هم مى شود».
به نظر ما اين مطلب صحيح نيست و واحد در عنوان بحث نمى تواند واحد شخصى باشد بلكه حتماً بايد واحد جنسى يا نوعى باشد، كه كليّت دارد و صلاحيت صدق بر كثيرين در آن وجود دارد.
توضيح: مسأله اجتماع امر و نهى در جايى قابل طرح است كه اگر ما به جاى امر و نهى، يكى از امر يا نهى را داشته باشيم مشكلى به وجود نيايد و آنچه موجب بروز
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص233 و 234