جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه249)

اجتماع امر و نهى

بحث در اين است كه آيا اجتماع امر و نهى در شىء واحد جايز است يا نه؟ مرحوم آخوند در تحرير محلّ نزاع مى فرمايد: «اختلفوا في جواز اجتماع الأمر و النهي في واحد و امتناعه على أقوال».(1)
در اين زمينه سه قول وجود دارد:
1ـ عدم جواز اجتماع، هم به نظر عقل و هم به نظر عرف.
2ـ جواز اجتماع، هم به نظر عقل و هم به نظر عرف.
3ـ جواز اجتماع به نظر عقل و عدم جواز آن به نظر عرف.
قبل از بررسى اين اقوال، به ذكر مقدّماتى كه مرحوم آخوند در ارتباط با عنوان بحث مطرح كرده اند مى پردازيم:
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص233
  • تعبير به «في واحد» در عبارات اكثر اصوليين بكار رفته است.
(صفحه250)

مقدمات بحث


مقدّمه اوّل

مراد از كلمه «واحد» در عنوان بحث چيست؟


مرحوم آخوند در اين مقدّمه به ذكر دو مطلب مى پردازند:
مطلب اوّل: مقصود از كلمه واحد، خصوص واحد شخصى نيست(1) بلكه شامل واحد جنسى و واحد نوعى هم مى شود.(2) ايشان در ابتدا مثالى را مطرح مى كنند كه در آن مسامحه وجود دارد ولى در ذيل همين كلامشان آن را اصلاح مى كنند. مرحوم
  • 1 ـ بله، واحد شخصى، قدر متيقن از آن مى باشد.
  • 2 ـ واحد بر سه قسم است: شخصى، نوعى، جنسى.
    واحد شخصى، مثل اين كه بگوييم: «زيدٌ واحدٌ». در اين جا زيد عبارت از وجود انسان به ضميمه خصوصيات فرديّه است كه اين خصوصياتْ مانع از اين مى شود كه صاحب آن خصوصيات تكثر پيدا كند. و كلمه فرد ـ كه در منطق بكار برده مى شود ـ در مقابل تكثر است.
    واحد نوعى مثل اين كه بگوييم: «الإنسان واحد». در اين جا واحد به اين معنا نيست كه قابل صدق بر كثيرين نباشد بلكه مراد اين است كه انسان، نوعِ واحدى ـ در مقابل ساير انواع حيوان ـ است.
    واحد جنسى مثل اين كه گفته شود: «الحيوان واحد». يعنى حيوان، جنس واحدى است كه انواع متعدّدى تحت پوشش اين جنس قرار دارند.
(صفحه251)
آخوند در ابتدا مثال «صلاة در مكان غصبى» را مطرح مى كنند، در حالى كه اين، واحد شخصى است و مثال صحيح همان مثال حركت كلّى و سكون كلّى ـ كه معنون به عنوان صلاتى و عنوان غصبى است ـ مى باشد، كه در آخر كلامشان مطرح كرده اند. پس مقصود از واحد، همان حركت كلّى و سكون كلّى است كه اين حركت و سكون هم با حالات صلاة انطباق پيدا مى كند و هم با بودن و تحرك در مكان غصبى انطباق پيدا مى كند.
مطلب دوّم: مواردى وجود دارد كه انسان خيال مى كند واحد جنسى و نوعى است ولى به حسب باطن و حقيقت، خارج از دايره واحد جنسى و نوعى است. مثلا «سجود براى خداوند متعال» و «سجود براى بت» اگر چه در مفهوم «سجود» مشتركند ولى در حقيقت، بين اين ها مغايرت كامل وجود دارد و هيچ گونه وحدتى ـ  حتى وحدت جنسى  ـ بين آنها وجود ندارد، به خلاف عنوان حركت كلّى و سكون كلّى كه گاهى در ضمن حركت و سكون صلاتى و گاهى در ضمن حركت و سكون غصبى تحقق پيدا مى كند و در «صلاة در مكان غصبى» در يك مورد اجتماع پيدا مى كنند.(1)
بررسى كلام مرحوم آخوند: مرحوم آخوند در مطلب اوّل فرمودند: «مراد از واحد، در عنوان بحث، خصوص واحد شخصى نيست و شامل واحد جنسى و نوعى هم مى شود».
به نظر ما اين مطلب صحيح نيست و واحد در عنوان بحث نمى تواند واحد شخصى باشد بلكه حتماً بايد واحد جنسى يا نوعى باشد، كه كليّت دارد و صلاحيت صدق بر كثيرين در آن وجود دارد.
توضيح: مسأله اجتماع امر و نهى در جايى قابل طرح است كه اگر ما به جاى امر و نهى، يكى از امر يا نهى را داشته باشيم مشكلى به وجود نيايد و آنچه موجب بروز
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص233 و 234
(صفحه252)
اشكال گرديده، اجتماع امر و نهى است. حال با توجه به اين كه ما متعلّق اوامر و نواهى را عبارت از طبايع دانستيم،(1) به مرحوم آخوند مى گوييم: اصلا معقول نيست كه واحد شخصى بخواهد در نزاع اجتماع امر و نهى داخل باشد، زيرا در واحد شخصى نه تنها اجتماع امر و نهى محال است، بلكه با توجّه به بحث متعلّق اوامر و نواهى، هر يك از امر و نهى، به تنهايى هم نمى توانند به واحد شخصى تعلّق بگيرند.
مرحوم آخوند در مطلب دوّم خود فرمودند: «مسأله «سجود براى خداوند متعال» و «سجود براى بت» اگر چه در مفهوم سجود مشتركند ولى در حقيقت، هيچ گونه وحدتى بين اين ها وجود ندارد و از محلّ نزاع خارجند، به خلاف حركت كلّى و سكون كلّى كه هم در ضمن صلاة مى توانند تحقق پيدا كنند و هم در ضمن غصب، پس بايد داخل در محلّ نزاع باشند».
اين مطلب را ما بايد مورد تحليل و بررسى قرار دهيم:
در قرآن كريم كلمه «سجود» هم در مورد خداوند مطرح شده و هم در مورد غير خداوند، همان طور كه در آيه شريفه {لاتَسْجُدُوا للشمسِ و لا للقمرِ و اسجُدُوا للّهِ الذي خَلَقَهُنَّ)(2) ملاحظه مى شود.
در برخورد ابتدائى با اين استعمال، سه احتمال به نظر انسان مى رسد:
احتمال اوّل: كلمه «سجود» به عنوان مشترك معنوى براى «سجود عرفى» وضع شده باشد. ولى اين سجود عرفى اگر در پيشگاه خداوند باشد، «سجود براى خداوند» و اگر در مقابل شمس و قمر و بت باشد، «سجود در مقابل شمس و قمر و بت» خواهد  بود.
در اين صورت، قدر جامع بين اين دو قسم، يا به عنوان نوع براى آن دو قسم است يا به عنوان جنس. و نمى توان تصور كرد چيزى مشترك معنوى بين دو گروه باشد و
  • 1 ـ تحقيق اين مطلب در بحث «آيا اوامر و نواهى به طبايع تعلّق مى گيرند يا به افراد؟» گذشت.
  • 2 ـ فصّلت: 37
(صفحه253)
هيچ گونه اتحاد نوعى يا صنفى يا جنسى بين آن دو گروه وجود نداشته باشد.
احتمال دوّم: كلمه «سجود» به عنوان مشترك لفظى براى اين دو باشد. در اين صورت قدر جامع بين اين ها، فقط لفظ است و از جهت معنا هيچ اتحادى بين معانى مشترك لفظى وجود ندارد، حتى در بين مشتركات لفظى گاهى به الفاظى برخورد مى كنيم كه براى دو معناى متضاد وضع شده اند، مثل كلمه «قرء» كه هم براى «حيض» وضع شده و هم براى «طهر»، و بين اين دو معنا هيچ وحدتى نمى تواند تحقق داشته باشد.
در نتيجه اگر ما قائل به اشتراك لفظى بشويم مى توانيم مسأله «سجود» را از دايره واحد جنسى و واحد نوعى خارج كنيم.
ولى روشن است كه ما نمى توانيم ملتزم به اشتراك لفظى بشويم و كسى هم «سجود» را به عنوان مشترك لفظى مطرح نكرده است. معناى عرفى «سجود» يك معناى كلّى است ولى مسجودله آن گاهى خداوند و گاهى شمس يا قمر يا بت و...  است.
احتمال سوّم: كلمه «سجود» نه به صورت مشترك لفظى است و نه به صورت مشترك معنوى، بلكه استعمال آن در مورد خداوند متعال به صورت حقيقى و در غير خداوند متعال به صورت مجازى است.
اين احتمال چيزى است كه نه لغت آن را قبول مى كند و نه عرف و كسى نمى تواند ملتزم شود كه «سجود» در مورد غير خداوند مجاز است.
نتيجه احتمالات سه گانه:
با توجه به اين كه احتمال دوّم و سوّم نمى تواند مورد التزام واقع شود، ناچاريم بگوييم: «سجود، به نحو مشترك معنوى است و هم «سجود براى خداوند» را در بر مى گيرد و هم «سجود براى غير خداوند» را. ولى اختلاف آنها به اعتبار اختلاف مسجودله است».
با توجه به آنچه گفته شد، ما از مرحوم آخوند سؤال مى كنيم: چه فرقى بين مسأله